سیر: مجازاً خسته روزش دیر شد : کنایه از خسته و ملول شدن
بین سیر و دیر جناس ناقص اختلافی برقرار است.
غیر از ماهی همه از آب سیر می شوند زیرا حیات ماهی فقط در آب ممکن است؛عاشق واقعی نیز بدون طلب معشوق نمی تواند به زندگی ادامه دهد و هرکس از عشق بی بهره باشد زندگی افسرده و بی روحی خواهد داشت.
شیخ بهائی گوید:
قد صرفت العمر فی قیل و قال یا ندیمی قم، فقد ضاق المجال
و اسقنی تلک المدام السلسبیل انها تهدی الی خیر السبیل
و اخلع النعلین، یا هذا الندیم انها نار أضائت للکلیم
وه! چه خوش میگفت در راه حجاز آن عرب، شعری به آهنگ حجاز
کل من لم یعشق الوجه الحسن قرب الجل الیه و الرسن
یعنی: «آن کس را که نبود عشق یار بهر او پالان و افساری بیار» شیخ بهائی ؛ نان و حلوا
مولانا در موارد عدیده ای به ماهی اشاره نموده و ظاهرا برایش جالب توجه بوده مثلا با عنایت به بیداری ماهی و نخوابیدنش[به عقیده مولانا] در ابیات ذیل گوید:
پاسبان بر خوابناکان برفزود ماهیان را پاسبان حاجت نبود
جامهپوشان را نظر بر گازرست جان عریان را تجلی زیورست
یا ز عریانان به یکسو باز رو یا چو ایشان فارغ از تنجامه شو
ور نمیتوانی که کل عریان شوی جامه کم کن تا ره اوسط روی مثنوی معنوی ؛دفتر دوم
و در فرازی دیگر:
یونست در بطن ماهی پخته شد تو نمیبینی که کوری ای نژند
بر تو خود را میزنند آن ماهیان چشم بگشا تا ببینیشان عیان مثنوی معنوی ؛دفتر دوم
ماهیان را نقد شد از عین آب نان و آب و جامه و دارو و خواب مثنوی معنوی ؛دفتر ششم
ماهی، تصویری مطرح در مثنوی است که مولانا با آن انس و خویشاوندی ذهنی و باطنی دارد. صِرفا واژه حسی بسیط نیست بلکه تصویری گسترش یافته و ممتد که از عالم حس تا دنیای ناشناخته جان و روان را در برگرفته است.
در مواضعی از مثنوی ، ماهی، نماد جانِ انسانهای الهی و انبیاء و اولیاءاست که جز در بحر پاک کبریایی نمی توانند زندگی کنند . از سوی دیگر اندیشه پیوستن انسان کامل با عالم غیب در تصاویری که ماهی در آن حضور دارد ، به چشم می خورد.
ماهیان آگاه از پیران ، نماد اولیاء و عارفان هستند. مولوی در فیه مافیه در در تمثیلی ، پیامبر را ماهی دریای رحمت دانسته و می گوید: «در آن دریای رحمت هم چون ماهی غوطه می خورد هر چند در این عالم مقام پیغامبری و خلق را رهنمایی و عظمت و پادشاهی و شهرت وحی باشد، اما چون باز به آن عیش بازگردد...» (فیه ما فیه ؛ص: 451). کار ماهی جز شناگری در آب نیست. عارف نیز کاری جز شناوری و تسبیح و عبادت درگاه احدیت ندارد. ماهی هر قدر هم در دریا باشد، باز به دنبال آب فراوانتری است، عارف نیز علم بیشتری از خداوند طلب می کند. مولوی بارها تأکید می کند ماهیت قرآن چیزی جز انبیاء نیست. نورانیان یعنی اولیای الهی به مانند ماهیان بحر احدیت هستند. این ماهیان، اهل صفا و یکرنگی هستند گرچه در خشکی هزاران رنگ وجود دارد، ماهیان دریای وحدت با همه رنگها می جنگند.
هست قرآن حالهای انبیا ماهیان بحر پاک کبریا
مثنوی ؛ دفتر اوّل
همچنین مولانا در داستان موسی (ع) و یوشع در جست و جوی خضر که در قرآن در سوره کهف آمده است، ماهی را نماد هدایت معرفی می کند:
ماهی بریان ز آسیب خضر زنده شد در بحر گشت او مستقر
یار را با یار چون بنشسته شد صد هزاران لوح سر دانسته شد
لوح محفوظ است پیشانی یار راز کونینش نماید آشکار
هادی راهست یار اندر قدوم مصطفی زین گفت اصحابی نجوم
مثنوی ؛ دفتر ششم
بیت فوق به ارزش و اهمیت طلب و عطش در آدمی نیز اشاره دارد:
ریگ ز آب سیر شد من نشدم زهی زهی لایق خرکمان من نیست در این جهان زهی
بحر کمینه شربتم کوه کمینه لقمهام من چه نهنگم ای خدا بازگشا مرا رهی دیوان شمس ؛غزل:2474
18_ در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
خام:کنایه از انسان بی بهره از معرفت ومحبت می باشد
پخته:نمادی از انسان واصل .
کسی که عاشق نباشد حال عارف واصل را درک نمی کند؛ پس بهتر است سخن را کوتاه کنم و به پایان برسانم.
مگر مجنون شناسد، حال من چیست که در هجران لیلی مبتلا شد امیر خسرو دهلوی ؛غزل:545
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست توحید شیرازی
نه نگویم زآنکه تو خامی هنوز در بهاری و ندیدستی تموز مثنوی معنوی ؛دفتر سوم
پس قیامت شو قیامت را ببین دیدن هر چیز را شرطست این
تا نگردی او ندانیاش تمام خواه آن انوار باشد یا ظلام مثنوی معنوی ؛دفتر ششم
مولانا در موارد پرشماری سکوت و اجتناب از اظهار اسرار را به خود یادآور می شود.
ز اندرونم صــــد خمـوش خـوش نـفس دست بر لــــب مى زند يعنى كه بــس
خامشى بحر است و گفتن همچو جو بـحر مــى جــــويد ترا جـو را مـــــــــجو مثنوی معنوی ؛ دفتر چهارم
ازدواج و زندگی مشترک (2)...برچسب : نویسنده : farshiyaa2 بازدید : 106