در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
و با این بیت "نی نامه" مثنوی پایان می یابد . در ادامه و بیت بعد که از اینجا مولانا می گوید و حسام الدین چلبی و شاگردانش می نویسند ؛ گوید:
بند بگسل باش آزاد ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر
گوئی در جواب این پرسش مقّدر که چگونه می توان این سخنان و حال پختگان را دریافت و از خامی به بلوغ و پختگی رسید ؟ پاسخ می دهد که بندها را باز کن ! همه بندها را . زنجیر ؛ زنجیرست ! می خواهد از طلا باشد یا از آهن و فولاد . قفس ؛ قفس است ! می خواهد میله هایش چوبی باشد یا فلزی یا فرضا طلائی. هر قید و بندی موجب گرانجانی و زمینگیر گشتن خواهد شد ؛ رها کن تا رها شوی ! "تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا" ؛(نهج البلاغه ؛ خطبه:21) سبکباری و سبکبالی موجب وصال می گردد و این کار چندان ساده ای نیست بل "هنر رهروان چالاک است" امام علی (ع) در دعای کمیل عرض می کند: « اللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِي وَ أَفْرَطَ بِي سُوءُ حَالِي وَ قَصُرَتْ (قَصَّرَتْ) بِي أَعْمَالِي وَ قَعَدَتْ بِي أَغْلاَلِي» غالبا آدمی گرفتار خودفریبی و تبانی با خویشست؛ فکر می کند رها شده و این پندارِ رهائی ؛ خود زنجیر شِداد و غلاظی برایش می شود.سعدی با مداقه و زرفانگری گوید:
تا یک سر مویی از تو هستی باقیست اندیشهٔ کار بتپرستی باقیست
گفتی بت پندار شکستم رستم آن بت که ز پندار شکستی باقیست
نیکوس کازانتزاکیس در کتاب کم نظیر و بسیار ارزشمند گزارش به خاک یونان نویسد: «رهائی از رهائی ! و این فتح قله است» . رهائی از تعلقات یک مرحله است آن هم مرحله ای دشوار و نفَس گیر و رهائی از رهائی صعبت تر و به مراتب ارزشمندتر
باید به تعبیر کارن هورنای "صداقتی بیرحمانه" با خود داشت ؛ بدون ستیزه و درگیری با خود واقع نگر بود
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست
و بعد از آن اوج اندیشی و فرارَوی داشت
از مقامات تبتل تا فنا پله پله تا ملاقات خدا
مولانا توصیه می کند : بندها را فرو نهید و آزاد باشید ؛ آزاد و رهیده از همه قید و بندها اعم از نام ؛نان و ثروت ؛ شهرت و قدرت و...
بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
برچسب : یادداشتهای,تلگرامی,رهایش, نویسنده : farshiyaa2 بازدید : 130