3. خنده و گشادهروئي
از ديگر عوامل شاديآفرين، «لبخند» و تبسّم ميباشد كه حتّي اگر زوركي و تصنّعي هم باشد موجب شادماني ميگردد، البته در احاديث آمده است كه: خندة زياد قلب را ميميراند ولي منظور خندة توام با قهقه و شادخواري و طغيان نيست لبخندي است كه بر اعتدال و تعادل رواي نيز دلالت ميكند. در احاديث ملاقات توام با گشادهرويي با ديگران توصيه شده است
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند مرید خرقه دردی کشان خوش خویم
دیوان حافظ ؛ غزل:379
پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «الق اخاك بوجهٍ منبسط»، (ميزانالحكمة، ج1، ص 418).أنس میگوید: من ده سال به پیامبر خدمت کردم اما ایشان هرگز با ترشرویی با من برخورد نکرد.(مقریزى تقى الدین؛ إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420، ج 1، ص 273.)آن بزرگوار هرگز در مواجهه با مؤمنین یا برای امور دنیوی و شخصی ترشرو دیده نشد.(طبرى محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387، ج 11، ص 579)
مولانا در توصیف خود گوید:
جنّتی کرد جهان را ز شکر خندیدن آنک آموخت مرا همچو شرر خندیدن
گر چه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن
به صدف مانم خندم چو مرا درشکنند کار خامان بود از فتح و ظفر خندیدن
دیوان شمس ؛ غزل:1989
در توصیف حسام الدین نیز گوید:
در دل که لعلها دلال تست باغها از خنده مالامال تست
مثنوی ؛ دفتر ششم
می گوید: جان تو چنان از شادی و ابتهاج سرشارست و سرور و شعف چنان از جان تو سرریز می کند که طراوت و شکوفائی باغها جلوه ای از نشاط درونی تو می باشد.
در روایتی از صدیقه طاهره (سلام الله علیها) نقل شده است:گشاده رویی انسان مؤمن نسبت به دیگر مؤمنان[ورود در بهشت] را برای فرد گشاده رو واجب میسازد و گشاده رویی انسان مؤمن نسبت به دشمن معاند، فرد گشادهرو را از عذاب آتش حفظ میکند.(مجلسی، بحار الانوار ، ج72 ، ص :401)
امام صادق (ع) فرماید: «اِنَّ لاَِهْلِ الْجَنَّهِ اَرْبَعُ عَلاماتٍ، وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ، وَ لِسانٌ لَطیفٌ وَ قَلْبٌ رَحیمٌ وَ یَدٌ مُعْطِیَهٌ» در این حدیث مهمترین ویژگی های اهل بهشت به چهار قِسم ؛ تقسیم شده که عبارتند از: گشاده روئی؛ گفتار نرم و دلنشین ؛ دلِ عطوف و مهربان و دست گشاده و با سخاوت.
امام رضا علیه السلام فرماید: «من تَبَسَّمَ فی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ کتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً وَ مَنْ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً لَمْ يُعَذِّبْهُ»؛(هر که به روی برادر مؤمنش لبخند بزند، خداوند برایش ثوابی خواهد نوشت. و کسی که برای او حسنه ای نوشته شود دیگر عذاب نمی شود.)
«كريستين بوبن» ميگويد: شگفتانگيزترين چيز، لبخند است و باز ميگويد: لبخند حتّي وقتي بر لبان مرده مينشيند باز هم زيباست. مصداق بارز و شايد از بهترين مصاديق عبارت فوق، عكسي است كه از شهيد «امير حاج اميني» پس از شهادتش گرفته شده و معروف ميباشد، لبخندي كه بر چهرة اين شهيد نقش بسته و آرامشي كه در صورتش مشهود است معنويت مضاعفي به عكس داده و يادآور اين بيت از حافظ است كه:
با دل خونين لب خندان بياور همچو جام ني گرت زخمي رسد آیي چو چنگ اندر خروش
غزل:286
مولانا در غزلي گويد:
گل خندان كه نخندد چه كند علم از مشك نبندد چه كند
نار خندان که دهان بگشادست چونک در پوست نگنجد چه کند
دیوان شمس ؛ غزل:835
خنديدن موجب كاهش استرس، تقويت سيستم ايمني بدن، جذابتر شدن ظاهر و ... ميگردد گفتهاند: شبيهترين حالت به خداوند تبسّم ميباشد: در آئینهای شرقی لبخند را نوعي عبادت ميدانند و مجسمه های بودا نیز همیشه خندان ساخته می شود. «چارلي چاپلين» ميگويد: اگر زندگي صد دليل براي گريه انداختن بياورد تو هزار دليل براي خنديدن بياور. احمد امین در کتاب فیض الخاطر میگوید: آنهایی که به زندگی لبخند میزنند، فقط خودشان خوشبخت نیستند؛ بلکه آنها در انجام کارها توانایی بیشتری دارند و بیشتر میتوانند مسئولیت بپذیرند؛ اینها برای رویارویی با سختیها، حل دشواریها و انجام کارهای بزرگی که به سود خودشان و مردم است، شایسته ترند.
دیل کارنگی در کتاب آیین دوستیابی در رابطه با تبسم مینویسد: «اعمال، بهتر از کلمات حرف میزنند و یک تبسم به طرف مقابل میگوید: من به تو محبت دارم، تو مرا خوشحال میکنی، از ملاقاتت خوشحالم، تبسم خرجی ندارد، ولی چیزهای بسیاری را میآفریند، تبسم بدون اینکه دهندهاش را فقیر کند، گیرندهاش را ثروتمند میسازد، تبسم یک لحظه بیش پایدار نیست، ولی گاهی خاطرهاش تا ابد باقی میماند، تبسم در خانه، خوشبختی ایجاد میکند و خستگی را برطرف میکند، اگر میخواهید مردم شما را دوست بدارند تبسم را فراموش نکنید، لبخند بیهزینه شما گرانبهاترین هدیه است»
ایلیا ابوماضی (1889_1957) شاعر لبنانی امریکائی میگوید:
قـال: السمــاء کئیـبــه وتجمــها قلت: ابستم یکفی التجهم فی السما!
قـال: الصبـا ولی! فقلت له: ابتسـم لن یرجع الأسف الصبــا المتصـرما!
قال: التی کانت سمائی فی الهـوی صـارت لنفسـی فی الغـرام جهنـما
خانـت عهـودی بعـد ما مـلکـتهـا قـلبـی فکیف أطـیــق أن أتبسـما!
قلت: ابتـسم واطرب فلـو قـارنتها قضیــت عمــرک کـلــه متألــما!
قـال: التجــاره فـی صـراع هائـل مثــل المسـافر کاد یقتـلـه الظــما
أو غــاده مســلولـه مـحـتـاجـه لدم وتنـفـث کلــما لهـثت دمــا!
قلت: ابتـسم مـا أنـت جالب دائها وشفـائهـا، فـإذا ابتـسمت فربـما…
أیکون غیرک مجرماً وتبیت فـی وجـل کأنک أنت صرت المجرما؟
گفت: آسمان، افسرده و روی در هم کشیده است. گفتم: لبخند بزن؛ همین که آسمان، عبوس است، کافی است.
گفت: جوانی رفت. گفتم: لبخند بزن؛ چون افسوس و تأسف، هرگز عمر و جوانی گذشته را باز نمیگرداند.
گفت: معشوقهای که آسمان عشقم بود، زندگی را برایم به جهنمی سوزان تبدیل کرده است. بعد از آنکه دل به او بستم با من بیوفایی کرد؛ پس چگونه میتوانم لبخند بزنم؟
گفتم: لبخند بزن و شاد باش؛ اگر با او همراه شوی، تمام عمر خود را با درد و رنج سپری خواهد کرد.
گفت: تجارت در کشمکش هولناک قرار دارد؛ مانند مسافری که نزدیک است تشنگی، او را بکشد و یا مانند دوشیزه مبتلا به سل که به خون نیازمند است؛ اما هرگاه که نفسهای بریدهاش را میکشد، خون از دهانش بیرون میآید.
گفتم: لبخند بزن؛ تو نمیتوانی بیماریش را از وجودش بیرون بیاوری و او را بهبود ببخشی؛ پس لبخند بزن شاید. . آیا دیگران مرتکب جرم شدهاند و تو، شب را با هراس میگذرانی؛ چنانکه گویا تو مرتکب جرم شدهای!
برچسب : نویسنده : farshiyaa2 بازدید : 101