در محضر قرآن (گلگشتی در آیه: بسم الله الرحمن الرحیم)

ساخت وبلاگ

«بسم‌الله الرحمن الرحيم» مطلع كتاب و كلام نوراني خداوند مي‌باشد كه بر نزول سوره‌ها از مبدا حق و مظهر رحمت دلالت دارد. اين عبارت نوراني به تصريح تمامي مفسّران شيعه و جمعي از مفسران اهل سنّت مانند سيوطي، فخر رازي و ... جزو سوره‌هاي قرآن و به عنوان سرفصل هر سوره محسوب مي‌شود كه فقط سورة توبه بدون «بسم الله الرحمن الرحيم» نازل شده است و با احتساب «بسم الله الرحمن الرحيم» سورة نمل كه به سرآغاز نامة سليمان (ع)  به بلقيس اشاره دارد، 114 بار در قرآن آمده است و معني آن نيز در هر سوره به خود آن سوره اختصاص دارد يا «بسم‌الله» سوره‌هاي با سرآغاز و آيات آغازين مشابه هم، به معني و مفهوم مشتركي دلالت دارد مثلاً «مسبّحات» يا سوره‌هايي كه با «سبّحَ» شروع مي‌شوند بسم الله آنها به مفهوم مشتركي دلالت دارد يا سوره‌هاي موسوم به «حواميم» كه با «حم» شروع مي‌شوند يا سوره‌هايي كه حروف مقطّعه يكساني دارند:

به بسم ‌الله الرحمن الرحيم است            كنوزي كآن در الف و لام و ميم است

                                                                                                علامه حسن‌زاده آملي

كساني كه براي تلاوت «عزائم» و سوره‌هايي كه سجدة واجب دارند، عذر شرعي داشته باشد خواندن «بسم‌الله الرحمن الرحيم» به نيّت آن سوره نيز برايشان جايز نمي‌باشد و بسم‌اله هر سوره موقع خواندن نماز نيز بايد با نيّت همان سوره باشد، چنانكه نمازگزار با نيّت خواندن سوره‌اي خاصّ «بسم‌الله الرحمن الرحيم» بگويد، بعد سورة ديگري را بخواند بايد بسم اله را تكرار و دوباره قرائت كند. ظاهر اين آية شريفه نيز موزون و آهنگين بوده و «نظامي» اين را مصرعي از يك بيت ملمع قرار داده است:

بسم‌الله الرحمن الرحيم                                    هست كليد در گنج حكيم

توضيحي اجمالي در معني واژگان آيه:

اسم= لفظي است كه حاكي از مسمّاي خود باشد، كوفيان آن را از «سمه» به معني نشانه و بصريان از «سمّو» به معني بلندي و رفعت گرفته‌اند و از نظر اهل معرفت: «ذات يا تعيّن خاصّي مي‌باشدكه از سنخ وجود خارجي و عيني است نه لفظ. چنين اسمي خود داراي اسمي است كه مفهوم دالّ برآن را اسم الاسم و لفظ دلالت كننده برآن را اسم اسم‌الاسم گويند:

 بسم‌الله با اتصال حرف جرّ به اوّل «اسم» حالت جارّ و مجرور دارد.

در زبان فارسي در تعريف اسم گفته مي‌شود: كلمه‌اي است كه براي ناميدن شخص، حيوان، شيء يا مفهوم خاصي به كار مي‌رود مانند علي، آهو، گل، كتاب، تندرستي. و به اقسام: جامد و مشتق، خاصّ و عامّ، معرفه و نكره، مفرد و جمع يا اسم جمع ساده و مركّب و ... تقسيم مي‌شود. حديثي از امام صادق (ع) در بحارالانوار نقل شده است كه در «بسم»: «ب» به بهاي خداوند «س» به سنا و «م» به مجد يا ملك خداوند دلالت دارد.

الله= اسم ذاتي است كه جامع همه كمالات مي‌باشد و در ميان حدود صد نام خداوند كه در قرآن ذكر شده، برترين نام خدا مي‌باشد و 2698 بار در قرآن تكرار شده است. اصل «الله» در لغت، الاله مي‌باشد كه همزة دوم در اثر كثرت استعمال حذف شده، در واقع اصل اِله بوده كه با آمدن ال به اوّل آن و حذف همزه به صورت الله درآمده است و معني‌اش معبود و مآلوه، آنچه مورد پرستش قرار مي‌گيرد يا «متحيَّر فيه» و آنچه تفكّر در آن موجب حيرت مي‌گردد يا از واله و شيدا شدن به متعلّق آن، يا آن كه در مشكلات و خواستها به آن روي مي‌آورند گرفته شده است. مولانا گويد:

معنــي الله گفت آن سيبـويه                          يألهون في‌الحـوائج هم لديه

گفت: اَلهنـا في حوائجـنا اليك                         والتمسناها وَجـدناها لَديـك

صد هزاران عاقل اندر وقت درد                        جمله نالان پيش ان ديّان فرد

                                                                         مثنوي معنوي، دفتر چهارم، ابيات: 1169-1171

در فرهنگ عرب، اِله بر هر معبودي اعم از حق يا باطل اطلاق مي‌شود. قرآن مي‌فرمايد: «ارايت من اتخذ الهه هواه»، (فرقانف 43) يا مي‌فرمايد: «اَفرأيتَ من اتّخذ الهه هواه»، (جاثيه، 23)

در قرآن ساير  اسماي حسناي الهي به عنوان صفت براي الله به كار رفته‌اند ولي الله به عنوان صفت براي هيچ اسمي به كار نرفته است مثلاً در موارد متعددي فرموده: «فانّ الله غفور رحيم»، (بقره، 226) يا «فانّ الله سميع عليم»، (بقره، 227) يا «انّ الله هو الرّزاق ذوالقوّة المتين» ، (ذاريات، 58) ولي «الله» براي هيچ اسمي صفت واقع نشده و همواره مقدّم بر ساير اسامي خداوند آمده است.

رحمن = صيغه مبالغه مي‌باشد كه بر كثرت و فراگير بودن دلالت مي‌كند و 57 بار در قرآن آمده است.

رحيم= صفت مشبهه كه بر بقا و تداوم دلالت دارد و 114 بار در قرآن ذكر شده است و جمعش رُحماء مي‌باشد.

رحمان و رحيم هر دو از ريشه «رحمة» مشتق مي‌باشند ولي با توجّه به بعضي از آيات، رحمت رحمانية فيض منبسط و نور فراگيري مي‌باشد كه همگان را شامل مي شود. قرآن مي‌فرمايد: «قُل من كان في الضلالة فليمدُد لَهُ الرّحمن مَدّا ...»، (بگو هر كس كه گمراهي را برگزيند، خداوند رحمان (از روي استدراج) به او فزوني بخشد ...)، (مريم، 75)

ولي «رحيم» نوعاً به رحمت خاصّه خداوند دلالت مي‌كند. مثلاً مي‌فرمايد: «كانَ بالمؤمنينَ رحيما»، (احزاب، 43) و مواردي نيز كه رحمت خداوند حالت محدود داشته باشد رحمت رحيميه مي‌باشد مثلاً مي‌فرمايد: «يعذّبُ من يشاءُ و يرحَمُ من يشاء واليه تقلبون»، (عنكبوت، 21) يا مي‌فرمايد: «انّ رحمة الله قريب من المحسنين»، (اعراف، 56) كه به رحمت رحيميه دلالت دارد.

مي‌توان گفت: رحمان اسم خاص به صفت عام مي‌باشد كه همراه با «ال» فقط خداوند به اين اسم موسوم مي‌باشد و جايگاهي شبيه لفظ جلالة الله دارد. قرآن نيز درآخر سورة «اسري» مي فرمايد: «قل ادعوالله او ادعوا الرّحمن أَيّاً ماتدعوا فلهُ الاسماء الحسني»، (بگو، او را چه الله بخوانيد، چه رحمان. هر چه بخوانيد او را نامهاي نيك است)، (اسراء، 110)

ولي رحيم اسم عام به صفت خاصّ مي‌باشد كه قابل اطلاق بر غير خداوند نيز مي‌باشد. يا «رحمن» به رحمت فراگير خداوند اطلاق مي‌شود كه فراگير است و همة آدميان را شامل مي‌شود ولي «رحيم» رحمتي است كه به عنوان پاداش و نتيجة كارهاي خوب فقط بر نيكوكاران نازل مي‌شود. نوعاً آنگونه كه مرسوم و متداول است «بسم‌الله الرحمن الرحيم» را در زبان فارسي: «بنام خداوند بخشنده مهربان» ترجمه مي‌كند، ترجمه‌هاي ديگري نيز از اين آيه شده است، نقل مي‌كنند براي اولين بار سلمان فارسي اين آيه را به صورت «بنام يزدان بخشاونده» ترجمه كرده، بعد در ترجمة تفسير طبري كه مترجم آن ناشناس است اين آيه به صورت: «بنام خداي مهربان بخشاينده» ترجمه شده است. در ميان معاصرين نيز ترجمه‌هاي متعدي از اين آيه صورت گرفته است مثلاً استادآيتي آيه را به صورت : «بنام خداي بخشاينده مهربان»، مرحوم دكتر محمد مهدي فولاوند به صورت «به نام خداوند رحمتگر مهربان» مرحوم استاد الهي قمشه‌اي و استاد خرمّشاهي به صورت همان ترجمه معروف بنام خداوند بخشنده مهربان، آيت اله مكارم شيرازي به صورت «بنام خداوند بخشندة بخشايگر»، استاد انصاريان به صورت «بنام خداوندي كه رحمتش بي‌اندازه است و مهرباني‌اش هميشگي» ترجمه‌ كرده‌اند مرحوم استاد مطهري در مباحث آشنايي با قرآن بر اين است كه «بنام خداوند بخشندة مهربان» ترجمة دقيقي براي آية مذكور نمي‌باشد چرا كه بخشنده مترادف جواد و مهربان مترادف با رئوف مي‌باشد و معادل دقيقي براي رحمان و رحيم محسوب نمي‌شوند. اشاره شد كه بسم‌الله جار و مجرور مي‌باشد اينكه مثلاً: بنام خداوند بخشندة مهربان در ادامة جمله كسي كه اين جمله و آيه شريفه را مي‌خواند يا مي‌گويد بايد با ذكر عبارتي، جمله را تكميل كند كه بنام خداوند ... در ادامه چه مي‌خواهم يا چه مي‌كنم و ... جمله تامّ و كامل نيست متعلّق جمله محذوف مي‌باشد. مخاطب و شنونده، منتظر ادامة جمله مي‌باشد .مفسّران در پاسخ، جوابهايي داده‌اند كه از جملة آنها گفته‌اند: ابتدِءُ بسم الله الرحمن الرحيم، با نام خداوند بخشنده مهربان شروع مي‌كنم يا «اَسِمُ» بسم الله با نام خداوند كار خود را نشانه‌گزاري مي‌كنم يا «اَستعينُ» بسم‌الله از نام خداوند ياري مي‌جويَم براي قرآني شدن، نورانيت باطن، زيست اخلاقي و معنوي و ... براي شئون و مصاديق مختلف كُنش‌گري در عرصة زندگي از خداوند ياري مي‌طلبم. در ادعيه آمده است «يا من يكفي من كلّ شي و لا يكفي منه شي اكفني ما اهمّني» برخي از عارفان نيز گفته‌اند متعلق بسم الله ظهور و پيدايش هستي است. هستي با بسم الله تجلّي پيدا كرده است .

اگر  با مقدمه‌اي كوتاه پاسخ اخير مطرح شود. شاخه‌اي از علوم غريبه، علم حروف و اوفاق مي‌باشد كه خود علم صائب و دقيقي مي‌باشد ولي لزوماً نمي توان گفت كساني كه ادعاي اشراف بر اين علم شريف را دارند از قابليت و صلاحيت لازم برخودارند اكثراً كساني كه در اين علوم به جايي رسيده‌اند اصلاً بروز نمي‌دهند و بنا را بر كتمان مي‌گذارند مگر در مواجهة با كساني كه قابليت و صلاحيت اظهار يا انتقال اين علوم را به آنها احساس بكنند، اجمالاً علم حروف و اعداد از منظري شبيه مبحث «ماتريس» در رياضيات مي‌باشد با بطون و ظرايف خاص خود. در آية آخر سوره مباركه جنّ نيز مي‌فرمايد: «و كلّ شي احصيناه عدداً»، (جنّ، 28) حروف جُمل و حروف ابجد نيز به اين علم مربوط مي‌شود كه به صورت : اَبجد، هوّز، حُطّي، كَلمَن، سعفص، قرشت، ثخذ، ضظغ مي‌باشند و الف تا ط از يك تا 9 را شامل مي‌شود. ي تا ص 10 تا 90 و ق تا غ صد تا هزار.

آية شريفة«بسم الله الرحمن الرحيم» نوزده حرف دارد كه اين عدد از اعداد قابل تأمّل قرآن مي‌باشد. در سورة مدّثر در توصيف جهنم مي‌فرمايد: «و ما ادريك ماسقر. لا تُبقي و لا تذَر. لوّاحَةٌ للبشر. عليها تسعة عشر»، (و تو چه داني كه دوزخ چيست؟ نه باقي مي‌گذارد و نه رها مي‌كند. گرداننده رنگ پوسته است ]با سوختن[. بر‌آن نوزده ] نگهبان[ است)، (مدثر، 26-30) نكته‌اي كه در آيات فوق قابل تأمّل است يكي اينكه مي‌فرمايد: آتش جهنم پوستها را مي‌سوزاند در آيه‌اي ديگر نيز فرموده است: «كلّما نضجت جلودُهم بدّلناهم جلوداً غيرها»، (نساء، 56) مولانا جلال‌الدين از اين آيات نتيجه‌اي مي‌گيرد و مي‌گويد: آتش جهنم پوستها را مي‌سوزاند و مي‌توان گفت اينها انسانهايي قشري بودند مغزي نداشتند كه مانع جهنمي شدن آنان گردد قرآن نيز در سورة ملك از زبان اهل جهنم مي‌فرمايد: «لوكّنا نسمع او نعقِل ما كنّا اصحاب السعير»، (ملك،10) خداوند در ادامة  آيه مي فرمايد: «فاعترفوا بذنبهم» به گناهشان اعتراف مي‌كنند، نمي‌گويد به «گناهانشان» بذنوبهم نمي‌گويد بلكه مي‌فرمايد: «بذنبهم» و ظاهراً اينها فقط يك گناه داشتند و آن عدم تعقّل بود: «لو كنّا نسمع اَو نعقل ما كنّا في اصحاب السعير».

مولانا در نهايت نكته يابي و دقّت نظر گويد:

نار دوزخ جز كه قشر افشار نيست                   نار را با هيچ مغزي كــار نيست

ور بوَد بر مغـــز نـاري شعلـه زن                      بهر پختن دان، نه بهـر سوختن

تا كه باشد حق حكيم، اين قاعده                     مستمرِ دان درگذشته و نــامده

                                                                            مثنوي معنوي، دفتر ششم، 3928-3930

نكته دوّم در ارتباط با آيات سورة مدّثر اينكه مي‌فرمايد: جهنم نوزده نگهبان دارد. بسم‌الله الرحمن الرحيم نيز نوزده حرف دارد مي توان نتيجه گرفت كه رها شدن از جهنم با جلوة «بسم الله الرحمن الرحيم» و خدايي شدن انسان ممكن است. همچنين عبارات: «وجود» و «واحد» نيز عدد حروف هر كدامشان نوزده مي‌باشد.

و+ ج+ و+ د = 6+3+6+4= 19      و      و+ 1+ ح+ د  =6+1+8+4= 19  

تعداد حروف «بسم‌الله الرحمن الرحيم» نيز 19 حرف مي‌باشد البته در واحد و وجود «عدد» حروف 19 مي باشد ولي در بسم‌الله «تعداد» حروف. اهل معرفت از اين تساوي نتيجه‌ گرفته‌اند كه وجود همان خداوند است و به تعبير جامي:

 كلّما في‌الكون وهم اوخيال                       اَو عُكوس في‌ المرايا اوظلال

و آية شريفه : «الله نورالسموات و الارض» ، (نور، 35) را نيز با اين تطبيق داده‌اند. كه غير خداوند عدم مي‌باشد. غير از خداوند كسي نبود و حالا هم كسي نيست، نقل مي‌كنند كه نزد «جنيد» گفته بودند: «كان الله و لم يكن معه شيً»، جنيد گفته بود: اَلان كما كان. اكنون نيز غير از خدا كسي نيست، (صحيح بخاري، ج 4، ص 128)

مولانا گويد:

ما چو چنگيم و تو زخـمه مي‌زني               زاري از مـــا نـه، تــو زاري مي‌كنـي

ما چو ناييم و نوا در ما ز تــوست                 ما چو كوهيم و صدا در مـا ز تـــوست

ما چو شطرنجيم اندر بُرد و مـات                 بُرد و مات ما ز توست اي خـوش صفات

ما كه باشيم اي تو ما را جانِ جان               تا كـه ما بــاشيم با تـــو در ميــان

ما عدمهـاييم و هستــي‌هاي ما                  تـو وجـــود مطـــلق فــاني نُمـــا

ما همه شيـــران ولي شيـر علم                حمله‌شان از بـاد بـــاشد دَم بــه دَم

حمله‌شان پيـدا و ناپيداست بـاد                  آنكه ناپيداست هـــرگز گـم مبـــاد

باد ما و بود مــا از داد تــوست                   هستـي ما جمله از ايجـــاد تــوست

                                                                         مثنوي معنوي، دفتر اوّل، ابيات: 598-605

و اين مفهوم و حقيقت را در موارد متعددي نيز يادآور مي‌شود از جمله در ديوان شمس مي‌گويد:

تو خود داني كه من بي تو عدم اندر عدم باشم                 عدم خود قابل هست است از آن نيز كم باشم

در زبان تركي نيز حكيم هيدجي شعري عميق و دلنشين در ارتباط با اين مضمون سروده و در ابياتي از آن مي‌گويد:

ائتمه ميش اول شـاهد رعنـــا بزك               پرده‌ ني سالموشدي اوتورموشدي تك

نه آدي بير يرده نه ديلـده ســوزي                عشق اوزي، عاشق اوزي، معشوق اوزي

شانه چكوب زلفونه اول خوش خُرام            دوردي ايـاق اوسته ديـيشدي مقــام

اولدي او بير جلوه ده كـلّ جهــان                 ذرّه صفت گــون ايشيغينان عيـــان

ايستَدي ائتسين اوزونـي آشكــار                غيب و شهود عــالمينه هر نـــه وار

خداوند با تجلّي خود عالم را پديدار ساخت و :

اين همه عكس مِي و نقش مخالف كه نمود        يك فروغ رُخ ساقي است كه در جام افتاد

از فيلسوف معروف فرانسوي «هانري كُربن» كه مصاحبت‌هاي متوالي و مطوّلي با علامه طباطبايي داشته و پرسش و پاسخها به صورت مكتوب نيز چاپ شده است نقل شده كه: هر كس در غرب بتواند مفهوم «تجلّي» را تبيين و معادلِ دقيقي براي آن آورد سزاوار است كه جايزة ارزشمندي به او تعلّق گيرد.

اشاره‌اي اجمالي به نظر عارفان در ارتباط با خداوند و عالم هستي شد كه گذرا و بسيار خلاصه وار بود:

گفته آمد اين سخن بي‌پا و سر                         همچو فكر عاشقان زير و زِبر

نتيجه اينكه آية شريفة «بسم الله الرحمن الرحيم» از غُرَر آيات قرآن مي‌باشد در عين اينكه قرآن تماماً عين نور و نورانيّت مي‌باشد: «قد جاءَكُم مِن الله نورٌ و كتاب مبين»، (مائده، 15)

حديثِ ارزشمندي از امام عارفان علي عليه‌السلام نقل است كه: «سِرّ الكُتُب المنزَله في‌القُرآن و سِرُّ القُرآن في فاتحه و سِرُّ الفاتحه في بسم الله و سرُّ بسم الله في نقطة تحت الباء وَ اَنا نقطةُ تحتَ الباء»، (سيدحيدر آملي، نصّ النصوص، ص 100)

«بسم‌الله» به معني رنگ الهي دادن به هستي و در ارتباط با عملكرد بندگان نيز آراستن اعمال به «صبغة الهي»، (بقره، 138) مي‌باشد و به ما مي‌آموزد كه موثّري جز خدا نبينيم و ندانيم كه واقعيت نيز جز اين نيست. «لا موثّر في الوجود الاّ الله» و يادآور اين مهمّ است كه هرچه رنگ و نگارگري الهي نداشته باشد فاني است و پوچ: «كلّ شي‌ها لك اِلاّ وجهه».

امام رضا (ع) مي‌فرمايد: «بسم‌الله الرحمن الرحيم»به اسم اعظم خداوند نزديكتر است از سياهي چشم به سفيدي آن. «اسم اعظم» نيز نه لفظ و معني كه مرتبه و مقام است اگر آدمي بتواند به آن مقام و مرتبه برسد. به ياد دارم كه از استاد استادان دكتر سيدمنوچهر مرتضوي توصيه‌اي خواستم فرمود: مي‌خواهي اسم اعظم را به تو ياد بدهم؟ عرض كردم: ممنون مي‌شوم و برايم مغتنم و ارزشمند است. فرمود: اسم اعظم در بيتي از ديوان حافظ مندرج است ولي مهم نه خواندن و شنيدن و حفظ كردن، كه رسيدن به آن است و آن اينكه:

تو با خداي خود انداز كار و دل خوش‌دار          كه رحم اگر نكند مدّعي خدا بكند

انسان با رسيدن به حقيقت و كُنه «بسم‌الله» در واقع «خدايي» مي‌‌شود «بسم‌الله» نماد و نمود توحيد و رسيدن به يكتايي و «يك تويي» خداوند مي‌باشد. بيانگر سمت و سوي استعلايي و استكمالي اعمال مي‌باشد و مقدمة نيل به خدا كه: «اِليه يصعَدُ الكم الطّيب و العمل الصالح يرفعه»، (سخنان پاكيزه به سوي او بالا مي‌رود و كار نيك آن را بالا مي‌برد)، (فاطر، 10)

به بسم‌الله الرحمن الرحيم است               كه عارف در مقام «كن» مقيم است

«بسم‌الله» انسان و اعمالش را در راستاي الهي و معنوي جهت مي‌دهد، راه آسمان را باز مي‌كند و مانع زمينگير شدن انسان و عملكردش اعم از گفتار و رفتار مي‌گردد. از مهم‌ترين اهداف انسان در زندگي فراتر آمدن از محدوده عالم ناسوت و اوج گرفتن مي‌باشد.

مولانا جلال‌الدين گويد:

هزاران جان يعقوبي همي سوزد از اين خوبي    چرا اي يوسف خوبان در اين چاهي نمي‌دانم

«بسم‌الله» موجب خروج از چاه مظلَم دنيا و گشوده شدن افقها و چشم‌اندازي‌هاي معنوي فرا روي انسان و نيل به «حيات طيّبه» مي‌گردد.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                  

                                                                                                   الحمد لله ربّ العالمين

ازدواج و زندگی مشترک (2)...
ما را در سایت ازدواج و زندگی مشترک (2) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farshiyaa2 بازدید : 124 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 23:02