پیشینیان بر این باور بودند که خاستگاه این باد ؛خوشه پروین و منتهی الیه آن ؛ صورت فلکی هفت اورنگ می باشد.
در ادبیات فارسی ، باد صبا باعث شکوفایی طبیعت میشود ؛ نسیمی خوش دارد و عاشقان راز با آن گویند . وقتی درد اشتیاق قصد جان کند ، صبا چاره گر و یاری رسان است . " نفَس باد صبا مشک فشان " است و مشام جان را خوش می کند؛ مژده فروردین و "جوان شدن عالم پیر" را به همراه دارد و پایان غم و کوتهی روزگار محنت را بشارت می دهد :
بعد ازین دست من و دامن سرو و لب جوی خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
غزل:112
باد صبا خصوصا از دوره سبک عراقی به بعد ؛ پیک عاشقان و هدهد خوشخبر دلدادگان است و با«گل»ارتباط دائم دارد .دیوان حافظ نیز از اولین غزل در ترتیب تدوینی تا اواخر دیوان اشارات پرشماری به این باد شده است. در غزل آغازین دیوان آمده است:
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
و موارد متعدد دیگری نظیر:
از صبا هر دم مشام جان ما خوش می شود آری آری طیب انفاس هواداران خوش است
غزل:43
سحر بلبل حکایت باد صبا کرد که عشق روی گل با ما چها کرد
غزل:130
چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد
غزل:120
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست دَم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
غزل:226
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
غزل:226
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد
غزل:121
دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد تکیه بر عهد تو باد صبا نتوان کرد
غزل:136
حافظ نغمه سرائی بلبل درگلزار را انعکاس سخن خود می داند و از نظر وی ؛ عنبر افشانی صبا در تماشای گل و ریحان برای شنیدن صدای بلبل است که همان گفته حافظ می باشد :
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل عنبر افشان به تماشای ریاحین آمد
غزل:176
صبا می تواند خاک وجود ما را بر درگاه دوست برساند تا شاید آن شه خوبان نظری بر ما فکند :
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت ز بد عهدی گل گوئی حکایت با صبا گفتیم
غزل:370
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
غزل:374
باد صبا گاه دستبرد می زند :
ز دست برد صبا گرد گل کلاله نگر شکنج گیسوی سنبل ببین و روی سمن
غزل:388
و گاه بلبل عاشق را بی نصیب می گذارد:
به هر سو بلبل عاشق در افغان تنعم از میان ، باد صبا کرد
غزل:130
از باد صبا می توان یاد و نشان دوست را گرفت هرچند گاه پریشان می گوید :
نشان یار سفر کرده از که پرسم باز که هر چه گفت برید صبا ، پریشان گفت
غزل:88
باد صبا همت و کوشش فراوان دارد و مداومت وزیدن باد صبا بر غنچه ، موجب شکفتن آن می شود .
حافظ با درس گرفتن از همت و مداومت باد صبا ، در پی آن است که دلدارش را از بستگی یا ناراحتی بیرون آورد و موجب خرمی و خندانی او گردد :
چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت کز غنچه چو گل خرم و خندان بدر آئی
غزل:494
حافظ بارها ار صبا به عنوان شاهد و گواه استفاده می کند و از وی می خواهد که بر مواردی گواهی دهد:
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح بوی زلف تو همان مونس جانست که بود
غزل:213
صبا بگو که چها بر سرم درین غم عشق ز آتش دل سوزان به برگ کاه رسید
غزل:242
صبا همه جا حضور دارد و می تواند از بسیاری از رویدادها خبر باز گوید ؛خصوصا وقتی معشوق با شانه زدن گیسوانش ، جانهای عاشقان را از دام زلفش بر خاک می فشاند :
جانها زدام زلف چو برخاک می فشاند بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو
غزل:415
وزیدن صبا نشانه آغاز زمان طرب و عیش ونوش است و مانند آن است که صبا به پیر می فروش [ که مایه نشاط همراه دارد ] خوش آمد می گوید :
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
غزل:175
صبا همیشه نمی تواند شرح دل تنگی حافظ را به یار رساند ؛ چون دل عاشق مانند ورقهای غنچه تو بر توست و صبا نمی تواند به راحتی در شکنج گلبرگهای غنچه فرو رود و راز دلتنگی وی را دریابد :
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد که چون شکنج ورقهای غنچه تو بر توست
غزل:58
باد صبا سخن چین است و برای اینکه شرح و وصف زلف یار به دیگران نگوید ، در سحرگاه ، باید به وی توصیه کرد تا این مطلب را برملا نکند :
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
غزل:73
می خواست گل دم زند از رنگ و بوی دوست از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
غزل:87
صبا همانگونه که در گیسوی زیبا رویان می پیچد از رایحه گیسو مست و مانند حافظ از افسون چشم یار بی قرار می گردد :
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارائی صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
غزل:95
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی حاصل من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
غزل:95
گاه وقتی بلبل از گل غافل می شود ؛صبا در مقابل گل جلوه گری می کند :
خود را بکش ای بلبل ازین رشک که گل را با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
غزل:216
حافظ به باد صبا غبطه می خورد و از چرخ گردون گلایه دارد که برای کشیدن زلف یار به وی مجال نداده ولی به باد صبا این فرصت را داده است :
زلفش کشید باد صبا ، چرخ سفله بین کانجا مجال باد وزانم نمی دهد
غزل:229
صبا همیشه در دسترس نیست و زمانی که عاشق به نیازدارد ممکن است پیدا نباشد و در جایی که از صبا کمکی ساخته است به راحتی دست یافتنی نیست :
صبا کجاست که این جان خون گرفته چو گل فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد
غزل:135
صبا گر چاره داری وقت وقت است که درد اشتیاقم قصد جان کرد
غزل:137
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی کجاست پیک صبا گر همی کند کرمی
غزل:471
باد صبا کندخیز است وآرام و با ملایمت حرکت می کند و حافظ به پیک صبا توصیه می کند که از یار حافظ چالاکی و سریع بودن را یاد گیرد:
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
غزل:31
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
غزل:138
باد صبا می تواند راهنما و دلیل راه برای رسیدن حافظ به زلف یار و استشمام رایحه زلف یار گردد:
بسوخت حافظ و بوئی زلف یار نبرد مگر دلالت این دولتش صبا کند
غزل:187
حافظ بارها باد صبا را به طریق " ای صبا " یا " صبا " برای امور مختلف ، مورد خطاب قرار داده است که در دیوانش نمود مشهودی دارد:
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
دلم از دست بشد دوش چو حافظ می گفت کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
غزل:248
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
غزل:249
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
غزل:267
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند گر از آن یا ر سفر کرده پیامی داری
غزل:448
ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن که جهان پر سمن و سوسن آزاده کنی
غزل:481
گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز منش
غزل:281
صبا زان لولی شنگول سرمست چه داری آگهی چونست حالش
غزل:279
صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار وزو به عاشق بیدل خبر دریغ مدار
غزل:247
حافظ به شیراز علاقه وافری داشت و در عین حال که از ایام و بی وفایی مردم روزگار خود گله دارد ، از صبا می خواهد که نسیمی روحبخش و جان بخش از خاک شیراز برایش ببَرد :
به جز صبا و شمالم نمی شناسد کس عزیز من که به جز باد نیست دمسازم
هوای منزل یار آب زندگانی ماست صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم
غزل:333
صبا گاهی نقشی چون رقیب دارد و این امر به مذاق حافظ خوش نمی آید:
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب این چنین با همه درساخته ای یعنی چه
غزل:420
گاه حافظ با صبا درد دل می کند و ازحسن فروشی گل گله مند است ؛
حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا دست زدم بخون دل بهرخدا نگار کو
غزل:414
حافظ از باد صبا مانند فردی که می توانست به وی کمک کند ، گلایه دارد که از وی حمایت نکرده است:
در آرزوی خاک در یار سوختیم یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی
غزل:437
حافظ در عین حالی که از یارش تعریف می کند ،ازعملکرد صبا در مورد نپراکندن رایحه یار وی ، در شگفت است :
با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند
غزل:192
حافظ در حالی که به زیبایی از تضاد " خاک" و " آب" در بیت زیراستفاده کرده است ، صبا را متهم به انداختن خاک کوی دوست در چشم می کند که بدین دلیل ، ابزار و لوازم حیات یا به تعبیر حافظ ، آب زندگی در نظرش نمی آید:
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش که آب زندگیم در نظر نمی آید
غزل:237
باد صبا با حرکت آرام و متینی که در هنگام سحردر بین بنفشه زارها ، گل ها و ریاحین دارد چنان بوی گل می گیرد و عطر افشان می گردد که مشک ختن و نافه چین آن خاصیت را ندارند و این ویژگی را نازک اندیشانی چون حافظ کشف می کنند و با بوییدن این رایحه ها شکفته می شوند :
کس ندیدست ز مشک ختن و نافه چین آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم
غزل:343
مر غول را برافشان یعنی برغم سنبل گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان
غزل:384
ای صبا امشبم مدد فرمای که سحرگه شکفتنم هوس است
غزل:42
به دور لاله قدح گیر و بی ریا می باش به بوی گل نفسی همدم صبا می باش
غزل:274
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین که تطاول زلفت چه بیقرارنند
غزل:195
چو برشکست صبا ، زلف عنبر افشانش به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش
غزل:280
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست کج دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
غزل:346
حکایت حضرت سلیمان و باد صبا در غزلیات حافظ نمود و جایگاه خاصی دارد :
صبا به خوش خبری هد هد سلیمان است که مژده طرب از گلشن سبا آورد
غزل:145
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد هد هد خوش خبر از طرف سبا باز آمد
غزل:174
ای هد هد صبا به سبا می فرستمت بنگر که از کجا به کجا می فرستمت
غزل:90
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین با سلیمان چون برانم من که کورم مرکب است
غزل:31
در دیوان حافظ بلبل نیز با باد صبا درد دل می کند و سخنها می گوید:
سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق روی گل با ما چه ها کرد
غزل:130
در بیتی از ترکیب بلبل صبا استفاده می کند:
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد که در چمن همه گلبانگ عاشقانه تست
غزل:34
حلقه زلف یار نه تنها شکارگر جان صاحبدلان است بلکه بر گردن باد صبا که فقط برای تماشا از میان زلف یار عبور می کند ، بند می اندازد و مانند یک هندو با باد صبا که هوادار وی است ، حیله می کند و او را در بند می کشد :
حلقه زلفش تماشاخانه باد صباست جان صد صاحبدل آنجا بسته یک مو ببین
زلف دل دزدش صبا را بند برگردن نهاد با هوا داران رهرو حیله هندو ببین
غزل:402
حافظ با آنکه با باد صبا دوستی و مراودات زیادی دارد ولی وقتی باد صبا پرده دار حریم حرمت یاراست به خود اجازه نزدیک شدن به صبارا نمی دهد ؛
من که باشم در آن حرم که صبا پرده دار حریم حرمت اوست
غزل:56
صبا برای حافظ نقش پیام رسان به شاهان و حاکمان هم عصرش را دارد و بدین طریق پیام خود را بدون واسطه به آنها می رساند:
ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار تا از آن جام زرافشان جرعه ای بخشد به من
غزل:390
یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمامه کرمش کارساز من
حافظ زگریه سوخت بگو حالش ای صبا با شاه دوست پرور دشمن گداز من
غزل :400
همچنین باد صبا نزد حافظ یادگار وقایع و رویدادهائی است که حافظ بدانها علاقه خاصی داشته است :
غبار راه گذارت کجاست تا حافظ به یادگار نسیم صبا نگه دارد
غزل:122
صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری به یادگار بمانی که بوی او داری
غزل:446
حافظ آرزو می کند بتواند همچون باد صبا ، آرام ، افتان و خیزان و بدون آنکه رقیب ودیگران متوجه شوند به کوی یار سَری بزند :
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود
غزل:209
با صبا افتان و خیزان می روم تا کوی دوست وز رفیقان ره استمداد همت می کنم
غزل:352
اگر کسی مانند باد صبا به کوی دوست گذر نماید ، نَفَس و دَمش از رایحهِ خوشِ دوستی مشکین می شود و از بدخلقی دست می کشد :
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا برخاک کوی دوست گذاری نمی کنی
غزل:482
از مضامینی دیگری که حافظ در مورد باد صبا و صبا دراشعار خود از آنها استفاده کرده است عبارتند از:
به مژده جان صبا داد شمع در نفسی ز شمع روی تواش چون رسید پروانه
غزل:427
باد صبا ز عهد صبی یاد می دهد جان داروئی که غم ببرد درده ای صبی
غزل:429
به بوی زلف و رخت می روند و می آیند صبا به غالیه سائی و گل به جلوه گری
غزل:452
صد باد صبا اینجا با سلسله می رقصند اینست حریف ای دل تا باد نپیمائی
غزل:493
منابع:
1_ خرمشاهی ؛ بهاء الدین ؛ حافظ نامه ؛ انتشارات علمی و فرهنگی
2_ اسلامی ندوشن ؛ محمد علی ؛ ماجرای پایان ناپذیر حافظ ؛ انتشارات یزدان
3_ شمیسا ؛ سیروس ؛ یادداشت های حافظ ؛ نشر علم
ازدواج و زندگی مشترک (2)...برچسب : دیوان, نویسنده : farshiyaa2 بازدید : 162