نظام اخلاقی قرآن (3)

ساخت وبلاگ

3- عمل نكردن ديگران به مكارم اخلاقي و وضعيت جامعه مجوّز بي‌اعتنايي به گزاره‌هاي اخلاقي نمي‌باشد.

اصل مهم ديگري كه در نظام اخلاقي قرآن مورد توجه است اينكه: بي‌اعتنايي افراد جامعه به مكارم اخلاقي مجوّزي براي عدم توجّه به شئون اخلاقي نمي‌باشد ؛ ما مجاز به «همرنگ شدن با جماعت» [که در انگلیسی از آن به When in Rome, do as the Romans do تعبیر می شود] در هر شرايطي نمي‌باشيم. اینکه اشرف الدین قزوینی [نسیم شمال] می گوید:

گرروغن و نان خواهی،هم کاسه ملت شو            خواهی نشوی رسوا،همرنگ جماعت شو

نه لزوما تائید این روش که شاید با کنایه به معیوب بودن وضعیت اجتماعی آن عصر دلالت دارد. شاید هم از منظر خوش بینانه ضرب المثل فوق ارجحیت عرف بر سایر مولفه‌ها را بیان می کند . عرف، التقاطی از ترکیب چهار مولفه دیگر در هر جامعه‌ای می‌باشد. در بعضی از جوامع، درصد زیادی عرفشان را دین و مذهب گرفته اند ، در جایی دیگر وزن اخلاق در عرف بیشتر است و در بعضی ازجوامع؛ عرف بیشتر از قانون اقتباس شده و در جوامعی، عرف را بر پایه حداکثر لذت و حداقل رنج بنا گذاشته‌اند. لذا هیچ عرفی در هیچ کجای دنیا وجود ندارد که از این چهار یا پنج عامل بی‌بهره باشد اما میزان و درصد تاثیر گذاری عوامل، متناسب با شرایط هر جامعه بوده و اصطلاحا، اقتضایی است.

در هر حال  باید به خود ایمان داشت، خود بود و در مسیر خود حرکت کرد و خود را بالا کشید حتی اگر شده مانند نیلوفر در مرداب . نیلوفر در مرداب می شکفد و ریشه در گل و لای دارد امّا به سوی آسمان اوج می گیرد . اكثريت ؛ در بينش قرآني همواره ملاك حقانيت نمي‌باشند و ممكن است با حق انطباق داشته باشد يا در مواردي نداشته باشد. قرآن مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْکُمْ أَنْفُسَکُمْ »، (اي مؤمنان! شما مسؤليت حفظ و هدايت خودتان را داريد)، (مائده، 105) و بعضاً در شرايطي مي‌بايست براي برخوردار بودن از زندگي اصيل اخلاقي از هنجارها و رَويّه غالب در جامعه اجتناب داشت و در شرايط حاكم استحاله نشد. جبران خليل جبران مي‌گويد: چند بار روح خودم را تحقير كردم: يك بار وقتي كه براي رسيدن به بلند مرتبگي خود را فروتن نشان دادم، دوّم : در انتخاب بين آسان و سخت آسان را برگزيدم و سوّم اينكه: مرتكب گناه شدم و خود را تسلّي دادم كه ديگران نيز گناه مي‌كنند. خود را هم سنخ ديگران دانستن در مواردي موجب سبك شمردن گناه خواهد شد كه در احاديث نقل شده است :«أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ» ؛ (بدترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را ساده پندارد)؛(نهج البلاغه ؛ حکمت :340)  و: « أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِه صَاحِبُهُ »، (بزرگترين گناهان، آن است كه انجام دهنده آن، را سبك شمارد)، (نهج البلاغه، حكمت 477) اشتباه و گناه ديگران جوازي براي ارتكاب محسوب نمي‌شود بلكه مي‌توان و هنر آن است كه در فضای ناسالم ؛سلامت زیست و در هر شرايطي خود را پاگيزه نگه داشت. حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: «أَیُّهَا النَّاسُ لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ، فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مائِدَة شِبَعُهَا قَصِیرٌ، وَ جُوعُهَا طَوِیلٌ»، (اى مردم در راه راست، از كمى روندگان نهراسيد، زيرا اكثريت مردم بر گرد سفره‏اى جمع شدند كه سيرى آن كوتاه، و گرسنگى آن طولانى است) ، (نهج‌البلاغه، خ 201) . نوعاً حجم و كميت عملكرد موجب ارزش داوري در مورد آن و نشان دهنده بزرگي يا كوچكي آن نمي‌باشد بلكه طرز تلقّي و نگاه ما نسبت به آن است كه آن را «حسنه» يا «سيئه» مي‌سازد براي همين است كه اهل معرفت، اعمال نيك خود را همواره كوچك مي‌شمارند و اگر كار ناشايستي از آنها سر بزند آن را غير قابل اغماض مي‌دانند. توصيه و تاكيدي كه در آيات متعدد قرآن به «هجرت» شده است از جمله آيه 56 سوره عنكبوت كه مي‌فرمايد: «یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ»، (اي بندگان من كه ايمان آورده‌ايد، بدايند كه زمين من گسترده است، پس فقط مرا بپرستيد) ، (عنكبوت، 56) و ارزشي كه اعتزال «اصحاب كهف» و كناره گرفتن‌شان از يك اجتماع ناسالم از آن برخوردار است مؤيّد عدم انطباق با يك وضعيت ناهنجار و نامطلوب مي باشد. آنچه مهم است «خود اصيل» را فربه ساختن وتعالي دادن و از رذائل دور ساختن و به تعبير مرحوم دكتر زرين‌كوب: فارغ از «تجليل» و «تقبيح» زندگي كردن است كه اگر آحاد افراد جامعه اين دغدغه را داشته باشند كلّّيت آن به سمت كمال وتعالي سوق پيدا خواهد كرد. قرآن می فرماید: به نگارگری الهی آراسته شوید نه اینکه خود را همرنگ جماعت سازید: «صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ »؛(اين است نگارگرى الهى؛ و كيست خوش‌نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم) ؛(بقره؛139) اگر قرار است  انسان در زندگى خويش بايد رنگى را بپذيرد ، در ميان همه رنگ‌ها ، رنگ خدايى بهتر است.  تا رنگ نژاد ؛ملّیّت قوم وقبيله وهوسها را كنار نگذاريم، رنگ تسليم امر خدا بودن را نخواهيم گرفت . همه‌ رنگ‌ها به مرور زمان كم رنگ وبى‌رنگ مى‌شوند امّا رنگ خدايى هميشگى و پايدار است «كُلُّ شَيْ‌ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» ؛(قصص ؛78) و چه رنگى بهتر از رنگ خدا كه او را عبادت و بندگى مى‌كنيم. بهترين رنگ آن است كه صفا و بقا داشته همرنگ با فطرت و منطق بوده، مشترى آن خدا، و بهاى آن بهشت باشد. همه‌ رنگ‌ها پاك مى‌شوند، قبيله، نژاد ؛ حَسَب و نَسَب دير يا زود از بين مى‌روند ، ولى آنچه ابدى و باقى است همان رنگ و صبغه‌ الهى ؛ اخلاص وايمان است .قرآن می فرماید: «وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ ۚ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ غَنِيًّا حَمِيدًا»؛(و هر چه در آسمانها و زمین است ملک خداست، و ما هم به آنان که پیش از شما به آنها کتاب داده شد و هم به شما سفارش اکید کردیم که پرهیزکار و خدا ترس باشید، و اگر هم کافر شوید ملک آسمان و زمین او راست (به طاعت شما محتاج نیست) و خدا بی نیاز و ستوده است) ؛(نساء؛131)

خداوند در آیه مهمی که ناظر به احتراز از همرنگی با اکثریت است می فرماید:«قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ ۚ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛(بگو [ای پیغمبر] : هرگز مردم پاک و ناپاک یکسان نخواهند بود هر چند [در جهان] بسیاریِ پلیدان تو را به شگفت آرد. پس ای خردمندان از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.) ؛ (مائده ؛100) نکته مهم در آیه فوق اینکه به فرموده قرآن اکثریت در مواردی فریب دهنده است و باید مراقب باشیم که فریب ظواهر و به اصطلاح گرد و خاک کردنها را نخوریم . «أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ» 

می‌توان ضرب المثل مذکور را در گونه صائب آن اینگونه تغییر داد : «گر خواهی نشوی رسوا، همرنگ حقیقت شو» میزان رشد اخلاقى، استقلال شخصیّت و شکوفائى ایمان هر انسانى در شرایط نا مطلوب ظاهر مى شود، آنها که همچون خسى با امواج حرکت مى کنند، استحاله مى شوند و رسوا نشدن را در همرنگی با جماعت مى پندارند، آنها انسان هاى بى ارزشى هستند که از جوهره آدمیّت به پوسته اى قناعت کرده اند.

انبیاء و اولیاء و پویندگان راه حقیقت ، غالباً در زمان خود همین گرفتارى را داشتند، ولى با شکیبائى و استقامت نه تنها همرنگ نشدند، بلکه گاه محیط خود را دگرگون ساختند و به رنگ خود درآوردند! ساختن با محیط و همرنگى با آن، کار انسان هاى بى اراده است، ولى ساختن محیط هاى جدید و ایجاد تحوّل و دگرگونى مثبت، کار مۆمنان واقعی است.امام صادق () فرماید:

مَنْ دَخَلَ فِی هَذَا الدِّینِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ وَ مَنْ دَخَلَ فِیهِ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ یَزُولَ »؛ (هر كه از طريق [مجذوب شدن به شخصيت] اشخاص به اين دين در آيد همان اشخاص همچنان كه او را به آن در آورده اند از آن خارجش كنند و كسى كه از طريق كتاب و سنّت به اين دين وارد شود ، كوهها بجنبند و او نجنبد [در عقيده و دينش متزلزل نشود] ؛(الغیبة نعمانی، ص 22. 7)

انسان یا مقلّدانه راه دیگران را پیش می گیرد و یا با تدبّر و تفکّر راه نیکو را انتخاب می نماید.

 گروه اوّل می گویند : «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ» ؛([نه] بلكه گفتند ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما [هم با] پى گيرى از آنان راه يافتگانيم )؛(زخرف ؛22) در آیه بعد خطاب به پیامبر (ص) می فرماید :«وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ» ؛(بدین سان ، پیش از تو، به هیچ قریه ای بیم دهنده ای نفرستادیم مگر، آنکه متنعمانش گفتند: پدرانمان آیینی داشتند و ما به اعمال آنها اقتدا می کنیم) ؛ (زخرف/23) 

پیامبر اسلام(ص) در زمین و زمانی مبعوث شد که فرهنگ جاهلیت جزیره العرب را فرا گرفته بود ؛ پیامبر نه تنها جذب و همرنگ جامعة آن روز نشد،‌بلکه  به فرهنگ سازی پرداخت و پیام آور عدل و معنویت شد و سختی ها را تحمل نمود.

ائمه(ع) نیز از وضعیت جامعة خویش راضی نبوده و با سنت های اشتباه همرنگ نمی شدند، گرچه در جامعه ای که آنها زندگی می کردند، دین و ارزش های آن نادیده گرفته شده بود؛از این رو امام علی(ع) یکی از اهداف حکومت خویش را حاکمیت ارزشها [در معنی واقعیش] بیان نمود؛(نهج البلاغه، خطبة 131) و مدیران خود را به دین سالاری و ارزش مداری دعوت کرد.(نامه 53 خطاب به مالک اشتر)

گروه دوم، تفکّر ؛ تدبّر و انتخاب شایسته دارند و حتی با آیات خدا کورکورانه مواجه نمی شوند:«
وَ الَّذينَ إِذا ذُکِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً» ؛(و آنان هستند که هر گاه به آیات خدای خود متذکرشان سازند کر و کورانه در آن آیات ننگرند )؛(فرقان؛73)

علامه طباطبائی در تفسیر آیه فوق که اوصاف عباد الرحمن را بیان می فرماید ؛ نویسد:بندگان رحمان چون متذكر آيات پروردگارشان مى شوند و حكمت و موعظه اى از قرآن او و يا وحى او مى شنوند، كوركورانه آن را نمى پذيرند و بدون اينكه تفكر و تعقل كنند بيهوده و بى جهت، دل به آن نمى بازند، بلكه آن را با بصيرت مى پذيرند و به حكمت آن ايمان آورده به موعظه آن متعظ مى شوند و در امر خود، بر بصيرت و بر بينه اى از پروردگارخويشند.

حال اگر جامعه ای بر اساس سنت ها و ارزش های اخلاقی اداره شود و فضای جامعه، فضای فضیلت محوری باشد ؛ طبیعی است در چنین وضعیتی همسویی و همرنگی با جماعتِ اخلاق گرا  مرجّح است و عیب و ایرادی بر آن نیست . وادادگی و عدم همگرایی با جامعة مطلوب نه تنها ارزش نیست ، بلکه نوعی مخالفت با نهادینه شدن فضیلتها و زمینه سازی برای هرج و مرج (anarchy) محسوب می شود.

+ نوشته شده توسط سیامک مختاری در چهارشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۶ و ساعت 12:14 |
ازدواج و زندگی مشترک (2)...
ما را در سایت ازدواج و زندگی مشترک (2) دنبال می کنید

برچسب : نظام,اخلاقی,قرآن, نویسنده : farshiyaa2 بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:53