نظام اخلاقی قرآن (6)

ساخت وبلاگ

6- خود را تافته‌اي جدا بافته در ميان ديگران ندانيم:

اصل ديگر در نظام اخلاقي قرآن، اين است كه : خود را در ميان ديگران تافته‌اي جدا بافته وچند سر و گردن بلندتر از آنها نپنداريد . برای خود جایگاه منحصر به فرد قائل نشوید . به گونه‌اي زندگي كنيد كه نزد خداوند بهترين باشيد آنگونه كه اميرالمؤمنين(ع) در دعاي كميل عرض مي‌كند: « وَاجْعَلْني مِنْ اَحْسَنِ عَبيدِكَ نَصيباً عِنْدَكَ، وَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ، وَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ» ولي برای خودتان، امتيازي ويژه  قايل نشويد كه عامل سقوط شيطان نيز اين جايگاه ويژه براي خود قايل شدن بود : «قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»، (گفت من از او بهترم مرا از آتشى آفريدى و او را از گل آفريدى) ، (اعراف، 12)

حریص و جهان سوز و سرکش مباش                  ز خاک آفریدندت آتش مباش

چو گردن کشید آتش هولناک                              به بیچارگی تن بینداخت خاک

چو آن سرفرازی نمود، این کمی                          ازان دیو کردند، از این آدمی

                                                                              سعدی ؛ بوستان ؛ باب چهارم

خود را استثنا و در جایگاه متفاوت دیدن موجب ایستائی و رکود بلکه سیر قهقرائی انسان در راستای معرفت و معنویت می گردد و انسان خودش را با تَوهّم و پندار ؛ مالک حقیقت می بیند تا طالب و جستجوگر آن و خود را از نقد و اشکال که موجب بالنده شدنش می گردد بی نیاز می داند 

قرآن در توصیف پیامبر (ص) می فرماید:«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ » ؛(قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است‏ شما در رنج بيفتيد به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است)؛(توبه ؛128) تعبیر « مِنْ أَنْفُسِكُمْ » به جاى «منکم» شاید اشاره به این  باشد که نه تنها پیامبر(ص) از میان شماست ; بلکه او برخوردار از نفس و روح انسانى همانند دیگران است

همچنین می فرماید:«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ يُوحي إِلَيَّ...» ؛(بگو: من هم مثل شما بشری هستم و [ لی ] به من وحی می شود ...) ؛(کهف ؛110)

در سیره آن حضرت (ص) نقل شده : وقتی رسول خدا(ص) وارد مجلس می شد ،صدر مجلس نمی نشست . اصلا مجلس پیامبر(ص) صدر و ذیل نداشت ، دایره وار بود ، هر کجا جا بود آنجا می نشست ! بعضا کسانی از مناطق دیگر می آمدند ؛ می پرسیدند : محمد (ص) کجاست ؟  می گفتند : در مسجد است . به مسجد که می آمدند ، می دیدند مجلس حلقه ای است ، نگاه می کردند و می پرسیدند : « ایکم محمد » کدامتان محمدید؟

همچنین در مجلس  جای مخصوص برای خود قرار نمی داد ، چون داخل مجلس می شد  در آخر مجلس که خالی بود می نشست و مردم را بدین کار امر می فرمود با هرکه می نشست تا او اراده ی برخاستن نمی کرد ، برنمی خواست. (شیخ عباس قمی ،منتهی الآمال ، ج 1 ، ص 19)

امام علی (ع) در توصیف پیامبر (ص) می فرماید:«وَ لَقَدْ کَانَ (صلی الله علیه وآله) یَأْکُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ یَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ یَخْصِفُ بِیَدِهِ نَعْلَهُ وَ یَرْقَعُ بِیَدِهِ ثَوْبَهُ وَ یَرْکَبُ الْحِمَارَ الْعَارِیَ وَ یُرْدِفُ خَلْفَهُ..»؛(پیامبر(صلى الله علیه وآله) روى زمین (بدون فرش) مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع، همچون بردگان جلوس داشت، با دست خود پارگى کشف خویش را مى دوخت و با دست خود لباسش را وصله مى زد. بر مرکب برهنه سوار مى شد و (حتى) کسى را پشت سر خود سوار مى کرد...) ؛(نهج البلاغه ؛خطبه:160)

امام صادق (ع) نیز می فرماید:«کانَ رَسُـولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَأکُلُ اَکْلَ الْعَـبْدِ وَ یَجْلِسُ جِلْسَهَ الْعَبْدِ وَ یَعْلَمُ أنَّهُ عَبْدٌ.»؛(اپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مانند بنده غذا مى خورد و مانند بنده مى نشست و مى دانست که بنده است ) ؛(کلینی ؛ کافی ؛ج:6)

در توصیف امام صادق (ع) نیز نقل شده:«  اَنَّـهُ كانَ يَجـْلِسُ جِلْسَـةَ الْعـَبْدِ وَ يَضَعُ يَدَهُ عَلى الاَْرْضِ وَ يَاكُلُ بِثَلاثِ أَصابِعَ »؛(او [امام صادق عليه السلام] همچون بردگان [با تواضع تمام] مى نشست و دست خويش را بر زمين مى نهاد و با سه انگشت غذا مى خورد.)

نام میری و وزیری و شهی                              در نهانش مرگ و درد و جان‌دهی

بنده باش و بر زمین رو چون سمند                   چون جنازه نه که بر گردن برند

                                                                                   مثنوی ؛ دفتر ششم

حضرت علي(ع) در ابتداي نامه 31 نهج البلاغه که در منطقه ای بنام حَاضِرِين [شهرى در اطراف صفين] برای امام حسن (ع) مرقوم فرموده ؛ 7 صفت را برای خود و 14 صفت را برای مخاطب بیان می­ کند که بر هر گوینده و شنونده دیگری نیز صدق می ­کند و نکته مهم و درس آموز اینکه: علی (ع) خودش را مشمول و مصداق صفاتی می داند که در ارتباط با همه انسانها صادق هستند و استثنائی برای خود و فرزندش قائل نمی شود : «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْيَا السَّاكِنِ مَسَاكِنَ الْمَوْتَى وَالظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا يُدْرِكُ السَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَرَهِينَةِ الْأَيَّامِ وَرَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ وَعَبْدِ الدُّنْيَا وَتَاجِرِ الْغُرُورِ وَغَرِيمِ الْمَنَايَا وَأَسِيرِ الْمَوْتِ وَحَلِيفِ الْهُمُومِ وَقَرِينِ الْأَحْزَانِ وَنُصُبِ الْآفَاتِ وَصَرِيعِ الشَّهَوَ اتِ وَخَلِيفَةِ الْأَمْوَ اتِ...» ؛(از پدرى كه در آستانه فناست. و چيرگى زمان را پذيراست، زندگى را پشت سر نهاده، به گردش روزگار گردن داده، نكوهنده اين جهان است. و آرمنده سراى مردگان، و فردا كوچنده از آن. به فرزندى كه آرزومند چيزى است كه به دست نيايد، رونده راهى است كه به جهان نيستى در آيد. فرزندى كه بيماريها را نشانه است و در گروه گذشت زمانه. تير مصيبتها بدو پران است، و خود دنيا را بنده گوش به فرمان. سوداگر فريب است و فنا را وامدار، و بندى مردن و هم سوگند اندوه هاى -جان آزار- و غمها را همنشين است و آسيبها را نشان، و به خاك افكنده شهوتهاست، و جانشين مردگان...) . [ترجمه : دکتر سید جعفر شهیدی] . 

در کتاب مرگ ایوان ایلیچ [ که در عین کوتاهی یکی از ارزشمندترین آثار ادبیات روسیه است]؛ تولستوی به این مطلب اشاره دارد که اصول فراگیر و همگانی استثنا نمی پذیرند :ایوان ایلیچ  شخصی موفق در زندگی روزمره و کاری است ولی در زندگی شخصی دچار مشکلاتی است که به نوعی متأثر از موفقیت‌های کاری وی است . او بنا به دلایلی که در کتاب ذکر شده مبتلا به یک بیماری صعب العلاج می‌شود و در اواخر عمر که بیماری و مرگ قریب الوقوع را قبول می کند [و جالب است : داستان با مرگ ایوان ایلیچ آغاز می شود] می گوید: در دوران تحصیل در درس منطق می خواندم: سقراط انسان است ؛ هر انسانی می میرد ؛ پس سقراط هم می میرد. وقتی می خواندم : هر انسانی می میرد ؛ بلا فاصله در ذهنم این عبارت را اضافه می کردم:" به استثنای ایوان ایلیچ!" ولی حالا می بینم نه ! ایوان ایلیچ هم مثل دیگران می میرد و قرار نیست برای همیشه زنده بماند!

مراد از تواضع نیز از جهتی خود را همانند دیگران دیدن می باشد ؛ امام علی (ع) فرماید:«واتّخِذوا التّواضُعَ مسلحهَّ بَیْنَکُم و بَینَ عَدُوِّکَم اِبلیسَ و جُنُودِه»؛(تواضع را سلاح بین خود و دشمنانتان ابلیس و جنود او قرار دهید) ؛( نهج‌البلاغه ؛خطبه ۱۹۲)

صائب با تصویرگریهای بدیع و نکته پردازیهای نغز گوید:

 نیست اکسیری به عالم بهتر از افتادگی             قطره ناچیز گردد گوهر از افتادگی

 تواضع افسر خورشید زرین‌گشته است               کم نمی‌گردد فروغ گوهر از افتادگی

 خصم سرکش به نرمی می‌توان تسخیر کرد         پست سازد، شعله را خاکستر از افتادگی

 خصم بالا دست را خواهی اگر عاجز کنی             نیست صائب هیچ فن بالاتر از افتادگی

                                                                                          دیوان صائب،غزل:6698 

 نيز تفرعنِ فرعون  ؛ در «خود را متفاوت و فراتر از ديگران دانستن» نمود داشت كه قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ » ، (فرعون در زمين سركشي كرد) ، (قصص، 14) در مقابل انبياي الهي در مواجهه با امت‌هاي خود تاكيد دارند كه ما را خيلي متفاوت با خود ندانيد، حضرت نوع عليه السلام مي‌فرمايد: «وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا ۖ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ ۖ إِنِّي إِذًالَّمِنَ الظَّالِمِينَ»، (و به شما نمي‌گويم كه خزائن الهي نزد من است، و غيب نيز نمي‌دانم، و نمي‌گويم كه فرشته‌ام و نيز نمي‌گويم كساني كه در نظر شما خوار مي‌آيند خداوند خيري به آنها نخواهد داد، خدا از دل آنان آگاهتر است [اگر آنها را برانم] در اين صورت از ستمكاران خواهم بود)، (هود، 31) 

در كتاب «اعمال رسولان» انجيل آمده است: خدا آدميان را از يك خون ساخت.

قرآن می فرماید: «ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» شما از همانجا بروید که عموم مردم تردد می کنند . (بقره ؛199) البته واضح است این اصل هیچگونه مغایرت و تعارضی با همرنگ نشدن با دیگران ندارد و هر یک در حوزه خود موضوعیت و کاربست دارند.

خود بزرگ پنداري غير از انعكاس كوچكي درون و ذلّت نفساني نمي‌باشد آنگونه كه امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «ما من رجل تكبّر أو تجبّر إلا لذلةٍ وجدها في نفسه» ؛ ( ثقة الإسلام الكليني ؛ كافي ؛ ج2 ؛ ص :312)در سوره اسري نيز مي‌فرمايد: «وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا»، (و در زمين خرامان راه مرو، چرا كه تو نه هرگز زمين را تواني شكافت و نه از بلندي هرگز سربه كوهها تواني رساند)، (اسرا ، 37). كمال واقعي به انسان استغنا و افتادگي خاصي مي‌دهد كه خود را كمتر از ديگران مي‌بيند نه بيشتر از آنها «درِ نيستي كوفت تا هست شد» .

امام علی (ع) وقتی به خلافت انتخاب می شود در خطبه ای می فرماید:«إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ اَلْوُلاَهِ عِنْدَ صَالِحِ اَلنَّاسِ أَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ اَلْفَخْرِ وَ یُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى اَلْکِبْرِ وَ قَدْ کَرِهْتُ أَنْ یَکُونَ جَالَ فِی ظَنِّکُمْ أَنِّی أُحِبُّ اَلْإِطْرَاءَ وَ اِسْتِمَاعَ اَلثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اَللَّهِ کَذَلِکَ وَ لَوْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ یُقَالَ ذَلِکَ لَتَرَکْتُهُ اِنْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ اَلْعَظَمَهِ وَ اَلْکِبْرِیَاءِ وَ رُبَّمَا اِسْتَحْلَى اَلنَّاسُ اَلثَّنَاءَ بَعْدَ اَلْبَلاَءِ فَلاَ تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِی نَفْسِی إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَیْکُمْ مِنَ اَلتَّقِیَّهِ فِی حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لاَ بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا فَلاَ تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ اَلْجَبَابِرَهُ وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ اَلْبَادِرَهِ وَ لاَ تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَهِ وَ لاَ تَظُنُّوا بِی اِسْتِثْقَالاً فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لاَ اِلْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی فَإِنَّهُ مَنِ اِسْتَثْقَلَ اَلْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ اَلْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ کَانَ اَلْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَهٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَهٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لاَ آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اَللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَیْرُهُ یَمْلِکُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا کُنَّا فِیهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَیْهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ اَلضَّلاَلَهِ بِالْهُدَى وَ أَعْطَانَا اَلْبَصِیرَهَ بَعْدَ اَلْعَمَى» ؛(مردم ! از پست‏ ترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایش‏اند، و کشور دارى آنان بر کبر و خود پسندى استوار باشد ، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن مى‏ باشم. سپاس خدا را که چنین نبودم و اگر ستایش را دوست مى ‏داشتم، آن را رها مى‏ کردم به خاطر فروتنى در پیشگاه خداى سبحان، و بزرگى و بزرگوارى که تنها خدا سزاوار آن است. گاهى مردم، ستودن افرادى را براى کار و تلاش روا مى‏ دانند. اما من از شما مى‏ خواهم که مرا با سخنان زیباى خود نستایید ، تا از عهده وظایفى که نسبت به خدا و شما دارم بر آیم، و حقوقى که مانده است بپردازم، و واجباتى که بر عهده من است و باید انجام گیرد اداء کنم، پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن مى ‏گویند، حرف نزنید، و چنانکه از آدم‏هاى خشمگین کناره مى ‏گیرند دورى نجویید، و با ظاهر سازى با من رفتار نکنید، و گمان مبرید اگر حقّى به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پى بزرگ نشان دادن خویشم، زیرا کسى که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود . پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمى‏دانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید. پس همانا من و شما بندگان و مملوک پروردگاریم که جز او پروردگارى نیست. او مالک ما، و ما را بر نفس خود اختیارى نیست. ما را از آنچه بودیم خارج و بدانچه صلاح ما بود در آورد. به جاى گمراهى هدایت، و به جاى کورى بینایى به ما عطا فرمود.) ؛(نهج البلاغه؛خطبه:216)

از آنجا که علی (ع) سرشار از غنای نفسانی است ؛ نیازی به مدح دیگران ندارد و می فرماید : مرا نستائید و آنگونه که با پادشاهان خودکامه سخن می گویند با من سخن نگوئید . 

در حالات علامه طباطبائی نقل است که گاهی که به عنوان استاد خطاب می­ شد ،می ­فرمود:  «این تعبیر [استاد] را دوست ندارم. ما اینجا گرد آمده ­ایم تا با تعاون و همفکری هم حقایق معارف اسلام را دریابیم.»

همچنین آیت الله سید محمد حسین تهرانی در کتاب خواندنی مِهرِ تابان نقل می کند:«این مرد [علامه طباطبائی] جهانی از عظمت بود؛ عیناً مانند یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه روی زمین می نشست و نزدیک به غروب در مدرسه فیضیه می آمد و چون نماز بر پا می شد، مانند سایر طلاب نماز را به جماعت مرحوم آیه الله آقای حاج سید محمد تقی خوانساری می خواند. آنقدر متواضع و مؤدّب و در حفظ آداب سعی بلیغ داشت که من کراراً خدمتشان عرض کردم: آخر این درجه از ادب و ملاحطاتِ شما ما را بی‎ادب می کند.
از قریب چهل سال پیش تا به حال دیده نشده که ایشان در مجلس به متکا و بالش تکیه زنند، بلکه پیوسته در مقابل واردین مؤدّب، قدری جلوتر از دیوار می نشستند و زیر دست مهمان وارد. من شاگردشان بودم و بسیار به منزل ایشان می رفتم و به مراعات ادب می خواستم پائین تر از ایشان بنشینم، ابداً ممکن نبود... » ؛(سید محمد حسین حسینی تهرانی، مهرتابان [یاد نامه و مصاحبات تلمیذ و علّامه] ، ص:۵۰ ـ ۵۱، ـ چاپ اول، انتشارات باقرالعلوم)

 آخرت نيز از آنِ كساني است كه دنبال جاه طلبي و سركشي نباشند آنگونه كه قرآن مي‌فرمايد: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚوَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » ، (اين سراي آخرت را براي كساني كه نمي‌خواهند در روي زمين سركشي و تبهكاري كنند مقرر داشته‌ايم، و سرانجام نيك از آن پرهيزگاران است) ، (قصص، 83).

نردبان خلق این ما و منیست                   عاقبت زین نردبان افتادنیست

هرکه بالاتر رود ابله ترست                       کاستخوان او بتر خواهد شکست

                                                                                  مثنوی معنوی ؛ دفتر چهارم

مولانا در ادامه ابیات گوید:

 این فروعست و اصولش آن بود                    که ترفع شرکت یزدان بود

 چون نمردی و نگشتی زنده زو                     یاغیی باشی به شرکت ملک‌جو

 چون بدو زنده شدی آن خود ویست              وحدت محضست آن شرکت کیست

 شرح این در آینهٔ اعمال جو                           که نیابی فهم آن از گفت و گو

 گر بگویم آنچ دارم در درون                           بس جگرها گردد اندر حال خون

 بس کنم خود زیرکان را این بس است            بانگ دو کردم اگر در ده کس است

 تعصّب بي‌دليل نسبت به عقايد و اطرافيان نيز از نتايج خود را متفاوت ديدن و فراتر از ديگران دانستن مي‌باشد. پسر آيت الله ميلاني(ره) مي‌گويد: مرحوم شيخ رجبعلي خياط پس از ملاقات با پدرم به من گفت: سعي كن پدرت برايت بت نشود. اگر آدمی قبول داشته باشد که نه خودش حق مطلق است و نه دیگران مجسمه باطل ؛ درپی حققت ، هرکنجی را خواهد کاوید و  درجستجوی گنج معرفت ، به سراغ هر ویرانه ای خواهد رفت . خود را تجسّم حق پنداشتن [چنانکه در ابتدای این قسمت آمد] به آدمی احساس بی نیازی از رجوع به دیگران ، ودیگران را مجسمه باطل انگاشتن می دهد واین هر دو احساس ؛ موجب محروم ماندن از حقائق بسیاری که در نزد دیگران است ورهایی نیافتن از خطاهای بسیاری که آدمی به آنها گرفتار آمده است می شوند . "سعه صدر " ، برای پذیرفتن هر رأی وعقیده ای که صادق وحق به نظر می اید ولو با باور ها ، عواطف ، وخواسته های ما ناسازگاری داشته باشد ، و "شجاعت" ، برای رو به رو شدن با کاذب وباطل بودن آراء وعقائدمان ، دو رهاورد این باورند که ما تافته جدابافته ای نیستیم ومیزانِ احتمالِ به حقیقت رسیدن یا به خطا دچار شدنمان به اندازه میزان احتمالی است که درباره  هرکس دیگری می رود . از بزرگترین و پرهزینه ترین اشتباهات ما خود را از خطا و اشتباه مبرّا دیدن می باشد. 

از نشانه های مهمّ برتری نجستن و خود را بالاتر از دیگران ندیدن ؛ گوش دادن به سخن طرف مقابل و شنونده خوب بودن است ؛ قرآن در توصیف پیامبر (ص) می فرماید:«وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ...» ؛(بعضى از ايشان پيامبر را مى‌آزارند و مى‌گويند كه او به سخن هر كس گوش مى‌دهد. بگو: او براى شما شنونده سخن خير است. به خدا ايمان دارد و مؤمنان را باور دارد، و رحمتى است براى آنهايى كه ايمان آورده‌اند. ...) ؛(توبه ؛61)

کسانی که خود را انسانی مانند دیگران [نه چندین سر و گزدن بالاتر] می دانند اهل گفتگو و گفت و شنود هستند و توان و تحمل عقاید و نظرات مغایر حتی مخالف را دارند. امانوئل لویناس (1906_1995) [فیلسوف "دیگری" که به تعبیر دریدا: آنقدر غرق در «دیگرى» بود که دیگر «من» را نمى دید. براى رسیدن به او بایست از گمرک «دیگرى» گذشت] اخلاق را شنیدن صدای دیگری میداند؛ چه دیگریِ انسانی یا حتّی هر جاندار دیگر.

قرآن در اوایل سوره توبه ؛ به پیامبر (ص) می فرماید:«وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّىٰ يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ» ؛(و اگر یکی از مشرکان به تو پناهنده شد، پس پناهش ده تا بشنود گفتار خدا را سپس برسانش به مأمن خویش . این بدان جهت است که آنانند گروهی که نمی دانند.) ؛(توبه ؛6)

ازدواج و زندگی مشترک (2)...
ما را در سایت ازدواج و زندگی مشترک (2) دنبال می کنید

برچسب : نظام,اخلاقی,قرآن, نویسنده : farshiyaa2 بازدید : 117 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:53