7- تا به مطلبی علم نداريد آن را نپذيريد و از آن پيروي نكنيد و پس از برخوردار شدن از علم و ثابت شدن استدلالي حقانيت آن، از پذيرش استنكاف نورزيد:
اصلاً ديگر نظام اخلاقي قرآن، توجّه به اين امر مهم ميباشد كه تا وقتي به صورت برهاني و استدلالي به حقانيت مطلبي نرسيدهايم كوركورانه از آن تبعيت نكنيم و پس از اينكه حقانيت آن ثابت شد از قبول آن خودداري نكنيم، پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «انّ من خيار امّتي قوماً يتبعون البرهان» (از بهترين امت من كساني هستند كه از برهان تبعيّت ميكنند).«گوش حق نيوش كم از زبان حقگو نيست» امام کاظم (ع) به هشام می فرماید :«يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول» ؛ ( کافی ، ج 1 ، ص : 16)
امام صادق (ع) نیز می فرماید: «دعامَةُ الاِْنْسانِ الْعَقْلُ وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ. وَ بِالْعَقْلِ يَكْمُلُ وَ هُوَ دَليلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتاحُ اَمْرِهِ، فَاِذا كانَ تَاْييدُ عَقْلِهِ مِنَ النّورِ كانَ عالِما حافِظا ذاكِرا فَطِنا فَهِما، فَعَلِمَ بِذلِكَ كَيْفَ وَ لِمَ وَ حَيْثُ وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ، فَاِذا عَرَفَ ذلِكَ عَرَفَ مَجْراهُ وَ مَوْصولَهُ وَ مَفْصولَهُ وَ اَخْلَصَ الْوَحْدانِيَّةَ لِلّهِ وَ الاِْقْرارَ بِالطّاعَةِ، فَاِذا فَعَلَ ذلِكَ كانَ مُسْتَدْرِكا لِما فاتَ وَ وارِدا عَلى ما هُوَ آتٍ، يَعْرِفُ ما هُوَ فيهِ وَ لاَِىِّ شَىْ ءٍ هُوَ هاهُنا و مِنْ اَيْنَ يَاْتيهِ و اِلى ما هُوَ صائِرٌ وَ ذلِكَ كُلُّهُ مِنْ تَاْييدِ الْعَقْلِ» ؛ (پايه شخصيت انسان عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه ميگيرند. عقل انسان را كامل كند و رهنما و بيناكننده و كليد كار اوست و چون عقلش بنور خدائى مؤيد باشد دانشمند و حافظ و متذكر و با هوش و فهميده باشد و از اين رو بداند چگونه و چرا و كجاست و خير خواه و بدخواه خود را بشناسد و چون آن را شناخت روش زندگى و پيوست و جدا شده خويش بشناسد و در يگانگى خدا و اعتراف بفرمانش مخلص شود و چون چنين كند از دست رفته را جبران كرده برآينده مسلط گردد و بداند در چه وضعى است و براى چه در اينجاست و از كجا آمده و بكجا ميرود؟ اينها همه از تأييد عقل است.) ؛(کلینی ؛ اصول کافی ؛ ج :اول ؛ کتاب العقل و الجهل)
قرآن در موارد متعددي به ارائه برهان فرا ميخواند و ميفرمايد: «قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين»، (بگو: اگر راست ميگوئيد برهانتان را بياوريد)، (بقره، 111 و آیات دیگر که در ادامه خواهند آمد) و خود نيز برهان است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْکُمْ نُوراً مُبيناً»، (اي مردم! به راستي برهاني از سوي پروردگارتان براي شما نازل شده است و براي شما نوري آشكار فرو فرستادهايم)، (نساء، 174). و نابودي و گمراهي يا زندگي و راهيابي بر مبناي بيّنه و علم ميخواهد : «لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَىٰ مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ ۗوَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ»، (تا سرانجام هر كس كه نابود [و گمراه] ميگردد ديده و دانسته باشد و هركس زنده [و راهياب] ميشود ديده و دانسته باشد و [بدانيد كه] خداوند شنواي داناست)، (انفال، 42) و فرعون و قومش را براي اينكه با وجود باور به حقانيت موسي (ع) قبول نميكردند مورد نكوهش قرار ميدهد: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَيْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ»، (و آنها را از درِ ستم و سركشي انكار كردند، حال آنكه دلهايشان آنها را باور داشت، بنگر كه سرانجام اهل فساد چگونه بود)، (نمل، 14).
علّامه محمدتقي شوشتري در مصاحبه با مجلّه كيهان فرهنگي ميگويد: «كمترين چيزي كه انسان كافر ميشود اين است كه مطلبي را بفهمد حقّ است امّا قبول نكند».
قرآن در سوره فرقان در توصيف «عبادالرحمن» ميفرمايد: آنها كساني هستند كه : «... اذا ذُکِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً»، (... وقتي آيات پروردگارشان را فرايادشان دهند، هنگام شنيدن آن ناشنواوار و نابيناوار برخورد نكنند)، (فرقان، 73). در سوره كهف وقتي حكايت مصاحبت حضرت موسي (ع) و آن بنده برخوردار از علم لدُنّي را مطرح مي كند ميفرمايد: آن شخص [احتمالاً خضر] از موسي (ع) تعهد ميگيرد كه در مقابل كارهاي وي سؤال و اشكال مطرح نكند :«قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَن شَيْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا »؛(کهف؛70)ولي موسي (ع) هر بار كاري به ظاهر توجيه ناپذير از وي ميبيند علتش را ميپرسد كه چرا اين كار را انجام دادي؟ [وقتي كشتي را سوراخ ميكند يا جواني را به قتل ميرساند يا ديواري را كه ميخواست فرو بريزد بنا ميكند و برپا ميدارد] شهيد مطهري ميگويد: اگر اين مصاحبت همچنان ادامه پيدا ميكرد باز هم حضرت موسي (ع) هر كار توجيهناپذيري را از خضر ميديد سوال ميكرد ، زیرا قرار نيست كاري بدون دليل پذيرفته شود. عناد و لجاجت پس از رسيدن به حقيقت نيز مغاير با اخلاق قرآني ميباشدچنانکه در آیه 14 سوره نمل آمده و در فرازهای پیشین آمد.
مهمترین وجه رسالت پیامبران، فراخوانی مردم به بحث، استدلال، اقامه برهان، ارائه گفتمانی بین و برتر و بالاخره دعوت به گفتگو به جای شیوه های ناشی از زور که رسم جاهلیت و نظامهای استعبادی است، می باشد.خداوند در قرآن می فرماید:«وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» ؛(و قطعاً پيامبران ما دلايل آشكار براى آنان آوردند، [با اين همه] پس از آن بسيارى از ايشان در زمين زيادهروى مىكنند.)؛(مائده؛32)
به پیامبر اکرم(ص) نیز می فرماید:«ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ»؛(با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوهاى] كه نيكوتر است مجادله نماى. در حقيقت، پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر، و او به [حال] راهيافتگان [نيز ]داناتر است.) ؛(نحل ؛125)
پرستش خدای یکتا و ابلاغ پیام حق نیز از خلال روش استدلال و گفتگو حاصل می شود. بنا به اظهار قرآن وظیفه پیامبر حتی در برابر مردمی که اطاعت او را نمی پذیرند، جز تذکر دادن و ابلاغ حق نبوده و نیست «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ . لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ»؛(پس تذكر ده كه تو تنها تذكردهندهاى.بر آنان تسلّطى ندارى)، (غاشیه؛21_22) و: «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشَاهَا » ؛(تو فقط كسى را كه از آن مى ترسد هشدار مى دهى)؛(نازعات؛45) وقتی حضرت موسی (ع) مامور به ابلاغ رسالت به فرعون می شود از خداوند انشراح صدر می خواهد و عرض می کند:«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی» ؛ (پروردگارا سينه ام را گشاده گردان . و كارم را براى من آسان ساز . و از زبانم گره بگشاى .[تا] سخنم را بفهمند) ؛(طه ؛25_28) موسی(ع) از خداوند می خواهد توفیق و توان "فهم" سخنش را به فرعون و اطرافیانش عطا فرماید.قوم شعیب به وی می گویند:«قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ»؛(گفتند اى شعيب بسيارى از آنچه را كه مى گويى نمى فهميم و واقعا تو را در ميان خود ضعيف مى بينيم و اگر عشيره تو نبود قطعا سنگسارت میکرديم و تو بر ما پيروز نيستى) ؛(هود ؛91)
در قرآن، شيطان كه به عنوان مصداق بارز كفر ورزيدن مطرح شده است: « ...أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ»،( ... سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد.)؛ (بقره، 34) هم به مبدأ اعتقاد داشت و هم به معاد ولي چون حقيقت را قبول نداشت در زمره كافران آمده است علي (ع) ميفرمايد: «اللجاج بذر الشّر»، (لجاجت، بذر شرارت ميباشد).
گذر ز باطل و مردانه حقپرستی کن ز حقپرستی بهتر چه کار خواهد بود؟
سعدی ؛ قصیده :23
در انجیل یوحنّا از عیسی (ع) نقل شده است: و حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.(انجیل یوحنا ؛ ۸: ۳۲)
ذیلا به تعدادی از آیات در ارتباط با حق پذیری و استدلال گرائی اشاره می شود:
کنار هم نهادن دو آیه در سوره انفال نکته یابی ارزشمندی به همراه دارد:
1. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لَا یعْقِلُونَ» ؛ (بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمیکنند.) ؛(انفال/22)
2. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا یوْمِنُونَ»؛(به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمیآورند.)؛(انفال/55)
آیه اوّل نابخردان را مصداق بدترین جنبندگان معرفی میکند و آیه دوّم کافران را . گوئی مفهوم هر دو [کفر و عدم تعقل] یکی بیش نیست یا مآلا به یک نقطه ختم می شوند.
تباهی و بدفرجامی نتیجه عدم تعقل است.قرآن در توصیف اهل دوزخ می فرماید«اذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقًا وَهِی تَفُورُ . تَكَادُ تَمَیزُ مِنَ الْغَیظِ كُلَّمَا أُلْقِی فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یأْتِكُمْ نَذِیرٌ . قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ كَبِیرٍ. وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ. فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ»؛(هنگامی که در آن افکنده شوند صدای وحشتناکی از آن میشنوند، و این در حالی است که پیوسته میجوشد! نزدیک است [دوزخ] از شدت غضب پاره پاره شود؛ هر زمان که گروهی در آن افکنده میشوند، نگهبانان دوزخ از آنها میپرسند: «مگر بیمدهنده الهی به سراغ شما نیامد؟!» میگویند: «آری، بیمدهنده به سراغ ما آمد، ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند هرگز چیزی نازل نکرده، و شما در گمراهی بزرگی هستید!» و میگویند: "اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل میکردیم، در میان دوزخیان نبودیم!")؛(ملک ؛7 -11) . می فرماید:«فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ» به گناهشان اعتراف می کنند نه به گناهانشان . ظاهرا اینها یک گناه اصلی دارند و آن هم عدم تعقل می باشد.
آیات دیگر در ارتباط با اهمیت خردورزی و استدلال گرائی:
«وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ ۗ تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ ۗ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»؛(و گفتند: «هرگز كسى به بهشت درنيايد، مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد.» اين آرزوهاى [واهىِ] ايشان است. بگو: «اگر راست مىگوييد، دليل خود را بياوريد.)؛(بقره ؛111)
«وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَـزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛(و من چگونه از آنچه شما شريک خدا قرار ميدهيد بترسم در حالي که شما از شرک آوردن به خدا نميترسيد با آنکه هيچ برهان و حجتي را بر آن شرک بر شما نازل نکرده است؟! آيا کدام يک از ما دو گروه به ايمني سزاوارتريم اگر شما فهم سخن ميکنيد؟! ) ؛(انعام ؛ 81)
«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَٰذَا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ ۖ فَهُمْ مُعْرِضُونَ»؛(آيا خدا را رها کرده و خدايان باطل بياثر را برگرفتند؟ بگو: برهانتان چيست؟ بياوريد. اين ذکر [خداي يکتا و دعوت به توحيد، سخن من و عالمان] امت من است و همه انبياء و دانشمندان پيش از من، اما بيشتر اين مشرکان به حق دانا نيستند که از آن اعراض ميکنند.) ؛(انبياء ؛24)
«وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ ۚ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ»؛(و هر كس با خدا معبود ديگرى بخواند، براى آن برهانى نخواهد داشت، و حسابش فقط با پروردگارش مىباشد، در حقيقت، كافران رستگار نمىشوند.) ؛(مومنون ؛117)
«أَمَّنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» ؛ (يا آن کس که نخست آفرينش را آغاز ميکند آنگاه همه را (به سوي خود) باز ميگرداند، و آن کس که از آسمان و زمين به شما روزي ميدهد؟ آيا با وجود خداي يکتا خدايي هست؟ بگو: اگر راست ميگوييد [که غير خدا هم کسي در آفرينش مؤثر است] بر دعوي خود برهاني بياوريد.) ؛(نمل؛64)