معنویت

ساخت وبلاگ

در دهه های اخیر ، سلامت معنوی در کنار سایر مصادیق سلامت جایگاه مهمی پیدا کرده هرچند در گذشته های دور نیز نه به اسم که به رسم مطرح بود و از آن سخن می رفت چرا که پاره ای نیازها و دلمشغولی های آدمی نه صرفاً مادی و آفاقی که معنوی و انفسی می باشند و مواجهۀ متناسب با خود را می طلبند . وقتی مولانا در حکایت آغازین مثنوی از زبانِ حکیم و «مرشدِ راه بلد» می گوید:

گفت : هر دارو که ایشان کرده اند

آن عمارت نیست ، ویران کرده اند

بر این مطلب اشاره دارد زیرا در همین حکایت ، آنها که پیشتر در پیِ راه حلّ و رفع مشکل بودند

بی خبر بودند از حال درون

اَستعیذُالله ممّا یفترون

در آموزه وحیانی و از دیدگاه عارفان و حکیمان که ذخایر معرفتی هستی به شمار می آیند،معنویّت و سلامت به مثابه معنا نه صِرفاً مجموعه‌ای از آداب ،احساسات و عادتها و قناعت به آرامش و رضایت باطنی که چشم اندازی اوج اندیشانه و فرارَوانه است و بدون در نظر گفتن "معنا" ئی راهبردی نمی‌توان از آن سخن گفت و به آن پرداخت . این معنا در "خداوند" نمود پیدا می کند که جان جهان است و «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»،(حدید،3) !

سلامت معنوی در بردارنده مؤلفه‌های شناختی، احساسی، رفتاری و پیامدی می‌باشد. در پی تنظیم و تعریفِ صائب و دقیق رابطۀ انسان با خالق،خلق و خویشتن است ، تعالی بخش و در راستایِ «تصعیدِ حیات تکاملی»است ، حیاتی که در طی آن پرده ظواهر کنار می رود و حقیقت باطن جلوه می کند نه اینکه: به تعبیر قرآن :« يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»،(روم،7) . آموختن برای زیستن می شود ، همه ابعاد زندگی تدریجاً سَمت و سوئی الهی پیدا می‌کند و آدمی به «صِبْغَةَ اللَّه»،(بقره،138) و نگارگری الهی آراسته می گردد چنانکه مولانا در توصیف امیرالمومنین او را «ترازوی احدخو» می خوانَد و در ابیاتی دیگر چنین می خواهد:

پس چنان کن فعل که آن خود بی‌زبان

باشد اَشهد گفتن و عین بیان

معنویتِ دینی و وحیانی ،معنویتی فعال است نه منفعل . در نگاه توحیدی به رغم مشکلات می‌توان به زندگی معنا بخشید و «آری» گفت ! در ادامه در ساختارها نیز تاثیرگزار بود و تلطیف کرد چرا که «جان چو دیگر شد» ،جهان نیز دیگرگون می شود.

نظری می‌کنم و وجه خدا می‌بینم

روی آن دلبر بی‌روی و ریا می‌بینم

انسان در این رویکرد «هستنده گی» دارد، شَوِش دارد و «صَیرورت» که این شوندگی و صیرورت می تواند کلیدواژه و نقطۀ عزیمت اخلاق باشد، تدریجاً اگزیستانس به فعلیّت می رسد و شکوفا می گردد ،آدمی در این مرتبه نه معبرِ زمان بلکه مصدر زمان است و «ابو الوقت». دیگر، زمان از وی نمی‌گذرد، بلکه از او برمی‌خیزد و او به زمان اعتبار و غنا می بخشد . زمینه وجودی به سان زمین بایر ، دایر می شود و به بار می نشیند در این مرتبه ،آدمی نه میرنده که دیرنده می‌شود و به «حیات معقول» برین نائل می گردد. «در عشق زنده باید کز مرده هیچ نآید»!

گر نشان زندگی جنبندگی است.

خار در صحرا سراسر زندگی است.

هم جعل زنده است و هم پروانه لیک

فرق ها از زندگی تا زندگی است

زیستنی سرشار از شور هستی که هر لحظه افقهائی تازه ،چشم نواز و دلشگا فراروی آدمی گشاده می شود

هر دَم از رویِ تو نقشی زَنَدَم راهِ خیال

با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم

کس ندیده‌ست ز مُشکِ خُتَن و نافهٔ چین

آن چه من هر سَحَر از بادِ صبا می‌بینم

از «قلب سلیم» ،«جان شیفته» و ذهن و ضمیری پاک و پیراسته از اوهام برخوردار می شود ، بصیر و دیده ور بل ژرفانگر می گردد دل و دیده باز و گشوده می شود «انشراحِ صدر» و «علم بحقائق فنون نظر» پیدا می کند که « نه هر چشمی نظر دارد» ! از روُیه و پوسته گذر می کند و به هسته و درونمایه می رسد چنانکه مولانا در غزل معروف «کجائید ای شهیدان خدائی»می گوید:

کف دریاست صورت‌های عالم

ز کف بگذر اگر اهل صفایی!

از دیدار برخوردار می شود و مبدا میل تغییر می کند:

هر که از دیدار برخوردار شد

این جهان در چشم او مردار شد

و فراتر از این که مولانا با نکته یابی و تامّل شگرفش بیان داشته ، «دیدار دیگر» دیده بر می گشاید

چه داند جان منکر این سخن را
که او را نیست آن دیدار دیگر!

عرضه و ارائه چنین تصویر و رهیافتی از معنویت مبتنی بر معرفت شناسی، انسان شناسی و جهان شناسی قرآنی و ملهَم از سیرۀ معصومین علیهم السلام می باشد که اثر حاضر قدمی و کوششی در این راستاست . در خاتمه امتنان و سپاس قلبی خود را از بذل عنایت و توجه استاد گرامی جناب دکتر ابوالقاسمی به این اثر که با وجود مشغله های عدیدۀ پژوهشی ، آموزشی و طبابت ،سلامت معنوی جامعه از دلمشغولی های عمده و اصلی شان می‌باشد ، اظهار می داریم .

مثنوی از تو هزاران شُکر داشت

در دعا و شُکر ، کف ها برفراشت ...

سعادت و سیادتِ دارَین ، پاداش مساعی خالصانه و مبارکشان!

و آخرُ دَعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين

تهران ، زمستان 1401 هجری شمسی

+ نوشته شده توسط سیامک مختاری در چهارشنبه دوازدهم بهمن ۱۴۰۱ و ساعت 23:41 |

ازدواج و زندگی مشترک (2)...
ما را در سایت ازدواج و زندگی مشترک (2) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farshiyaa2 بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 12:24